همسر سابقم به قدری ازم ایراد می گرفت دیگه اصلا دلم نمی خواد ازدواج کنم تا دوباره همون حرف هارو بشنوم میترسم از ازدواج مجدد
از قدم اندامم پوستم همه چی ایراد میگرفت همش میگفت بی ارزشی وفلان شاید میخواست خیانت خودش توجیه کنه
ترک پوستی و تیرگی درمان داره به نظرتون
همه چی درمان داره
تو ام اونجاشو میزدی تو سرش تحقیرش میکردی
اون بیشعور بوده
ایراد از تو نبوده
عاشقت نیست خب برای همین اینجور میگه
قدت چنده مگه
بله عزیزم درمان دارن
وای تو منی
ولی شوهر دومم برام میمیره
عزیزممم الهیییی
خدا لعنتش کنه که اینجوری اعتماد بنفستو خراب کرد
رو خودت کار کن کتاب بخون به ظاهرتم تا جایی که میتونی برس و اینو بدون همه چی ظاهر نیس رو درونت کار کن
قطعا خواسته خیانتشو توجیه کنه. من خیلی مردا رو دیدم اینجوری توجیه می‌کنن کارشونو.
ادما وقي عيب هاى خوذشون را ميخوان بپوشونن شروع به تحقير ميكنن اون خيانت خودش را توجيه ميكرده
همه نقصی دارن توام ازش ایرادشو میگیرفتی دلت نمیسوخت
هیچی جلوی ادم بدذات بی زبون نباش
بله دقیقا توجیه میکرد میگفت چرا انقدر سفیدی من خوشم نمیاد بعدش فهمیدم دوست دخترش سبزس
یا مثلا میگفت داری شکم میاری بعد الان همون دوست دخترش ک زنش شده انگار تازه زایمان کرده انقدر شکم داره
همین ایراد های بیخود فقط روان منو بهم ریخت
