همسرمن محل کارش روستاس،،خونه مادرشوهرمم روستاس من پانزده سال پیش اومدخواستگارهم خودم هم پدرومادرم ،،توبزرگای مجلس موقع نامزدی گفتم روستانمیام برازندگی وایشون موافقت کردتوعقدنامه هم تعهددادبعدشیش ماه ازدواجمون گذشت شروع کردازرفت وآمداعتراض کردن تاالان همچنان هی به شکل های مختلف که چون نرفتم به قول خودش منوتنبیه کرده،میگه پشیونه گفته شهرزندگی میکنه مثلاامروزفحش میدادبه تمام کسایی که توشهرتوخونه های کوچیک زندگی میکنن میگفت زندگیشون فلانه حرف رکیک وزشت،،خلاصه نشون میده که نمیتونه توشهرزندگی کنه سختشه من دیگه واقعابریدم دوتابچه هم دارم،،روستاشونم نمیتونم برم واقعانمیتونم حتی تابستوناآب نداره😥😔