اتفاقا ما تا قبلش بچه دار شدن زیاد مشکلی با هم نداشتیم چون من شاغل بودم و زیاد تو خونه نبودم. اونها هم دلیلی برای رفت و امد بیش از حد نداشتن
تمام مشکلات بعد به دنیا آمدن بچه شروع شد انتظار داشتن یا هر روز بیان بچه رو ببینند یا ما بچه رو ببریم اونجا
خونه ام می آمدن انتظار شام و ناهار و پذیرایی داشتن مجبوری می رفتم اونجا. بعد توقع داشتن اونها با بچه بازی کنند منم بلند شم کارهای خونشون بکنم!!! انقدر تو این دو وضعیت سرگردون و اذیت بودم.
باور می کنی یه زمانی هایی هر روز بچه رو می زاشتم تو کالسکه و بیرون می بردم تا این تحفه ها دوباره سر زده نیان خونه ام!