از اقوام نسبتا دور بود ، ولی خب کامل همو می‌شناختیم هر دو ی ازدواج ناموفق داشتیم ، الحق و انصاف هم پسر باشخصیت تحصیل کرده و خانواده داری بودن ، البته منم خوب بودم 😎😎 تو مراسم فوت پدر بزرگم منو دیده بودن البته از قبل هم می‌شناخت و دیده بود انگار اونجا چشمش گرفته بود ، من تو دورانی بودم که دو سال بود طلاق گرفته بودم و قصد ازدواج نداشتم و خیلی داشت بهم خوش می‌گذشت سینگلی😉😂
گفتی نه و الان پشیمونی؟
بعد حالشون رو واسطه کردن که میشد زن عمو من که با من حرف بزنه منم دیدم موقعیت خوبی و از طرفی شناخت نسبی به خودش و خانوادش داریم قبول کردم چند جلسه بریم بیرون و حرف بزنیم
بقیه اش
خب چه جالب ادامش
نصف شبی کو کو کنان نداریم از قبل تایپ کن خواهر
بعد از من ده سال بزرگتر بود و لیسانس داشت من دیپلم بهش گفتم این تفاوت هارو گفت اصلا مهم نیست و چیزی نیست که مشکل پیش بیاره
خب؟
لایک
عروس زیر لفظی میخاد تا بقیشو بگه😑
لایک پیلیز
بعد چند هفته ای باهم بودیم و همه چیز عالی پیش میرفت و داشتیم واسه خاستگاری رسمی آماده می‌شدیم که به خالش که زن عمو من بود گفته بود واقعا دختر خوبیه ولی ده سال از من کوچیک تره و لیسانس ندارن🤣🤣🤣
خب لعنتی من که خودم بهت از اول گفتم اینا رو ، منم بهش گفتم باشه موفق و خوشبخت باشی خوشحال شدم از هم صحبتی تون، بعد به خالش گفته بود اصلا اصرار هم نکرد سریع گفت باشه خداحافظی کرد 😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
