سلام دوستان حس میکنم خانواده شوهر یا عده گرگ تو پوست میش هستند هر چی خواستم اونا رو مثل خانوادم بدونم نشد بی اعتمادم کردند شوهرم پسر بزرگ خانوادشونه ولی کمکش نمیکنن با اینکه هر وقت داشت کوتاهی نکرد اینا من رو دلسرد کرده که به اون پسرشون ک همیشه ادعای طلبکاری میکنه جونشونو میدن،الانم به دلایلی و مجبوری قراره بریم کنارشون زندگی کنیم تو رو خدا بگین چطور خونسرد باشم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
خب نرو اونجا من یعنی حاضر نیستم ختی تو یه محل زندگی کنم با اینکه اصلا نه اونا کاری بهم دارن نه من ...
اگر نرم همون بردارشوهر آماده خور خونه ای که ما زحمتسو کشیدیم میاد توش حداقل گفتم ی مدت اونجا باشیم بعداگ خدا خواست شوهرم انتقالی گرفت بریم یه شهر دیگه اینم بدیم اجاره