لطفا اگر کسی میترسه نخونه
یه خانومی در روستای مادریم بوده
بعد میگه خانومه خوابیده بوده یهو بین خواب و بیداری میبینه یه زنی هی داره از در سرشو میاره داخل هی میبره بیرون و اینا
بعد دوباره میخوابه و بعد از مدتی که پا میشه اون زنه هم میاد داخل و میگه قیافش دیقا مثل ادم ها بوده و تازه اون زنه که هی وارد خونه شون میشده میگه قیافش عین یکی از زن های شهر اون خانومه بوده که میشناخته هیچی با هم دست میدن و احوال پرسی میکنن
اما خانومه میگه اون زنی که اومد داخل دوتا از انگشتاش رو نبوددد نمیدونم چطور مشکوک نشده
بعد هیچی دیگه میاد داخل میشینه میگه بی زحمت برام یه چایی میذاری بخورم اینم میره کتری رو میذاره روی گاز
بعدش خانومه به اونی که اومده داخل میگه تا برم بیرون زنگ بزنم ببینم شوهرم اومده یا نه بعد میره بیرون از خونه وقتی میاد داخل میبینه تا اون زنه کتری اب جوشو برداشته از بالا داره میریزه دهنش و داره بهش لبخند میزنه و خانومه دیگه فرار میکنه بیرون منتظر شوهرش میمونه تا بیاد
خواب هم نبوده