از روزی ک فهمیدم خیانت کرده دیگ نمیتونم مثل قبل باشم

چون بچم ۱۰ روزبودکه به دنیااومده بود شرایط رفتن نداشتم موندم و بخشیدم ولی افسردگی شدیدگرفتم عصبی شدم .خودکشی ناموفق داشتم .بچه ی من شد۲سالش بازم همون خیانت رو باهمون آدم دیدم .دیگه نموندم رفتم

خدا کمکت کنه عزیزم.  

الهی عزیزم

برای یکی از دوستان من اتفاق افتاد و الان چند ماهه گذشته و خیلی داغون شده واقعا درکت میکنم

اگر بخوای به زندگی ادامه بدی از روح و روانت باید بگذری

اگر بخوای جدا بشی هزارتا چالش با خانواده و جامعه داری

خودتت وضعیتت رو بسنج و ببین با کدوم میتونی سازگاری داشته باشی

من بارداربودم یکم خسته و بی جون شده بودم نمیتونستم مثل قبل به خودم برسم البته این حرفابهونه بود.اون دلش گیرکرده بودپیش یه دختره دیگه انگارمن اضافه بودم

فرض کن یه لیوان برای هر ادمی که تو زندگیته میزاری مقابلشون 

و به اندازه ی اعتمادی که بهشون داری آب میریزی 

زیادیش سرازیر میشه 

کمش به مرور تبخیر میشه 

متوسطش می مونه 

و زمانی که ترک برمیداره تو نگران میشی همش استرس داری و به این فکر میکنی اگه اب بریزم و سرازیر بشه چی اگه این خود اب باعث بشه ترکش بیشتر بشه و کامل خوردشه چی؟! 

میفهمی منظورمو؟! 

حالا هرچقدر لیوان بگه نه من امن هستم مشکلی نیست بهم اعتماد کن  تو چشمات فقط به اون ترک لیوانه 

سختی که طلاق داره هیچوقت خیانت نداره