دیشب جاریم اینا پارک بودن مارم دعوت کردن رفتیم ...وقتی رسیدیم دیدم دایی و دختر دایی همسرمم هستن خلاصه بعده سلام و احوالپرسی و شام،دختر دایی همسرم که خیلی رفت و امد هم با خانواده همسرم ندارن نشسته بود پیش جاریم بحث سیسمونی شد هی یه سره میگفت وااای چقدر راه دور بده چجوری میخای بگیری بیاری این همه راه رو از شهر خودتون مگه اینکه از اینجا بگیری خلاصه گفتم بالاخره سنگین هارو از اینجا میگیرم بقیه رو هم یکاریش میکنم...یه چند دیقه بعد قشنگ با جاریم در گوشی حرف میزد فقط این تیکه رو شنیدم ک جاریم گفت ادم وقتی عاشق میشه چشمش کور میشه فهمیدم منو میگن هی پچ و پچ...یعنی قبلش هم امام زاده بودم خیلی حالم بد بود دلتنگ خانوادمم بودم فقط از خدا میخاستم که از شهر همسرم بریم لاقل یجایی نزدیکتر تهرانی جایی... شبش هم اینجوری اینارو ک دیدم بیشتر دلگیر تر شدم احساس غریبی عجیبی کردم خیلی حالم گرفته شد چقدر بده ادم از کسی حال بد بگیره دیگه اونی که راه دور ازدواج کرده با بی تدبیری یکاری کرده ندونسته یکاری کرده بجای روحیه دادن و امید دادن بیشتر از این با پچ پچ کردن حال ادمو نگیرین...من نه خواستگار کم داشتم نه از قیافه چیزی کم داشتم تنها اشتباهم عاشقی بود ک کورم کرد قبول کردم راه دور رو وگرنه شاید یه ازدواج موفقتر و بهتر از اینم داشتم...از دیشب خیلی حالم گرفته اس حالم از خودم بهم میخوره نتونستم حریف دلم بشم 😞
بنظرم که الکی حساس شدی چه ربطی داره این همه آدم راه دورن دیگه یه سیسمونی مگه فرق داره شهر خودتون می‌خرید
عقل نداری بخاطر حرف مردم غصه میخوری واقعا عقل نداری
چقد حرف دیگران برات مهمه
اونایی که حال آدم رو بد میکنن بهتره ازشون فاصله بگیریم
موفق باشید
خب ازدواج با عشق کردی چرا پشمونی دیگ
شاید اگه حریف میشدی الان پشیمون بودی.اگر همسرت مرد خوبیه سخت نگیر.هرکس تو زندگیش ی جور سختی میبینه.الانم بارداری حق داری حساس و زود رنج باشی گلم
چه ربطی به راه دور داره؟
شایدم با تو نبودن
اصلا ربطی به راه دور نداره عشق
شوهرت خوبه؟
چیزی که تو الان هستی آرزوی خیلیاس
قدردان و سپاسگزار باش و از داشته هات لذت ببر
سعی کن دفتر سپاسگزاری بگیری و هروز چهارتا چی خیلی کوچیک داری بنویسی
کتابهای صوتی در مورد فرزند پروری گوش بدی
خودت رو از حرفهای خاله زنکی بقیه بیرون بکشی
به حرفاشون اهمیت نده تو خواستی اونو انتخاب کنی پس باید پای انتخاب خودتم وایسی بهرحال حرفاشون زر مفته تو خودتو درگیر زندگیت و شوهرت ک دوستش داری بکن
هورمون هات بر عقلت غلبه کردن.... اخه چه ربطی داره حتما قسمت و تقدیر شما این بوده. بحای این حرفا و ناراحتی درست کردنا بفکر سلامتی بچه ات و خودت باش. والا خیلیا راه دورن اما از پس زندگی بر میان. ای کاش خدا از بنده رو بر نگردونه نه بنده خدا!!
سیسمونی رو از شهر خودتون بگیرین
حرف دیگران نباید انقدر برات اهمیت داشته باشه
منم تو شهر غریبم البته باهمسرم
اگ مشکل نداری اینارو از دلت بیرون کن.. بارداری و این روحیه حساس کاملا طبیعیه..
خدا کنه دلت خوش باشه و مردت واقعااا مرد باشه برات
سیسمونی هم همه جا میشه خرید..سختی ک نداره
الکی نگران نباش
