من یک ماه پیش رفتم مسافرت مادرم شوهرم اونجا نه ب خودم ن ب همسرم زنگ نزد بعد پدر شوهرم زنگ زد ب شوهرم گفت برامون از اونجا فلان چیز برای سوغاتی بخر....خلاصه برگشتم بازم زنگ نزد ما خودمون بعد دو هفته رفتیم خونشان ک مادر شوهرم نبود پدر شوهرم بود بعد شنیدم ک دختر جاری کرونا گرفته ما هم اومدیم خونه بازم مادر شوهرم زنگ نزد ما هم نرفتیم اونجا چون دخترای جاری هر روز ب خونه مادر شوهرم رفت و آمد دارن.و بچه های منم کوچیک
حالا وسط مریضی با شوهرم دعوا ک زنت نمیاد اینجا دلم برای بچه ها تنگ شده ..دست پیش گرفته
شوهر من گفته ک اگه بچه ها رو دوست داری دلت باید بسوزه مریض نشن..اونا ک نمیشینن خونشون...