اگر زُلفت به هر تاری اسیر تازهای دارد
مبارک باشد اما دلبری اندازهای دارد
تغافل بُرد از حد، شوخچشم من نمیداند
جفا قدری، ستم حدی و ناز اندازهای دارد
محبت را لب خاموش و گویا هر دو یکسان است
چو بلبل آتش پروانه هم آوازهای دارد
اگر سودای لیلی بر سرت افتاد مجنون شو
که هر شهری به صحرای جنون دروازهای دارد
دل مجذوب خود را با تغافل بیش از این مشکن
که در قانون خوبان امتحان اندازهای دارد
مجذوب تبریزی