من ۶ ماهه ک عقد کردم و الان حامله ام من و شوهرم خیلی بچه دوسداشتیم ولی آلان چون ن من جهزیه دارم و اونم خونه و البته بیکاره میگم بهش بندازیم بچه رو ولی میگ اگ این کارو کنی ازت شکایت میکنم
و عموم تازه فوت کرده و هنوز ۴۰ امم نشده و عموم خیلی جون بود بگذریم...
شوهرم الان بجای اینکه خودش بره سرکار میگه باید پدرت برامون خونه و ماشین بخره وگرنه اگ نخره همون خونه بابات خوبی تا شکمت بالا بیاد منم سمتت نمیام میگه بخاطر دخترشون این کارو کنن نه من میگه نوهداونا هست
اونم چون پدری نداشته و فوت کرده و با مادرش بزرگ شده و مادره ام بیکاره میگه فقد بابات بابای منم کشاورز و ۳۰ ۴۰ تا گوسفند داره و شوهرم چشمش به اون گوسفندا و زمینه میگه اونارو بفروشه
میگم یعنی تو کار نکنی ک بابام بده بچه تو ام هست اگ تو کاری نکنی و خانواده من ببینن این شرایطو میگن بنداز و حرف انداختن میزنم میگه شکایت میکنم و ما چند وقته همش دعوا بحث داریم از یه طرف دلم نمیاد بلایی سر این بچه بیارم از یه طرفم این بیخیالی های شوهرم و میبینم از آینده این بچه میترسم
از به طرفم خانواده من خبر ندارن چون خیلی به شدت خانواده گیر و مذهبی دارم و حتی مخالف رابطه جنسی تو دوران عقد هستن اگ بفهمن عصبی میشن و مادرم میگه تو چرا پریود نمیشی و من الکی میگم شدم خونه شما نبودم چون من و شوهرم از دوتا شهر حداییم وقتی میریم خونه هم حداقل یه هفته میمونیم و منم اینو بهونه کردم ولی میخام بگم تا اونا جلو ببرن حتی شده شکایت کنن ازش چون آینده خودم بدرک آینده یه بچه دیگ رو به خطر بندازم مثل خودم ک همیشه به خانواده ام گفتم شما ک نمیتونستی خرج یه بچه رو بدی چجوری بچه آوردی
ما ازدواجمون عاشقانه بود دوستامون مارو بهم معرفی کردن و بعد یک ماه ازدواج کردیم چون خیلی عاشق هم شدیم ولی بعدا پی بردیم عشق اشتباهی بوده چون از همون روز اول عقدمون ما مشکل داشتیم از بحث گرفته تا کتک کاری ولی من صبوری کردم و گفتم بریم سر خونه زندگیمون درست میشه ولی همش داره بدتر میشه چون من یک آدم صبورم و اون یک آدم عجول و عصبی و دوسداره هنه چیو با دعوا و کتک درست کنه برعکس من ک همه چیو با حرف زدن و ملایمت حل میکنن بارها شده بگه مادرت ایکارو کرد بلندشو دهنشو جر بده و کتکش بزن و هزار مشکل دیگ ک من با ۱۹ سال سن تجربه کردم 💔😔
لطفا کمکم کنین تو وضیعت بدیم 🙏🏻💔