بیشعور امروز ی بار زنگ زد هرچی نیش و کنایه بود زد و من تحمل کردم بار دوم خودم عصر زنگ زدم که حرفای دلمو بهش بزنم سریع قطع کرد و بلاکم کرد
هرچی از دهنش دراومد گفت و من چیزی نگفتم فرصت نشد
حالا مهمون دارن منتظرم مهموناشون بره که برم بشورمش
بخدا دارم میمیرم حرفا رو دلم سنگین شده