قضیشو قبلانم گفتم انگار پسرخالم از من خوشش میومد به همه گفته بود و میدونست حرف نمیزنمو سنگینم به مامانم گفت ولی عصبیم میشد به مامانم نیگفت چرا دخترت ینی من رو نمیده بهم خلاصه گذشت شدیم بزرگ ۲۵سالشه الان باخواهرم کرم گرفت اصلا همچین شخصیتی نداشت تازگیا اینجور شدعلی
خواهرمم میدونست چقدررر دوستش دارم من این رفتاریی که کرد باهام میکردم ابرومو جلو همه میبرد
خلاصه علی پسرخالم شماره خواهرمو گرفت کم کم حرف زدن عشوه میومد براش میگفت من پریودم دراز کشیدم خلاصه از این سیاستا و بارها میگفت جلو همه به عنوان پسر خاله ولی تو خلوت بهم تیکه مینداخت قلبم داره تیکه تیکه میشه بیشتر ازهمه اینکه از هم خونت ضربه بخوری داغونت نمیکنه مولا میگفت درسته اکسم رفته ولی علی اومده بجاش
واقعا علی خوردم کرد آتو داد دسته ادمایه حسوده دورم انقدر خواهرم خودشو خوب جلوه میداد که تو شوکم الانم هرلحظه تلفنی حرف میزنن خودمو میزنم به بیخیالی ولی واقعا دارم میسوزم
اخه چجوریی یه خواهر با خواهرش اینکارو میکنه
چندبار هم من از پسریی خوشم میومد تیکه مینداخت منو ببر پیشش شاید از من خوشش بیاد😐خب این همه پسر میگفتم پس شوخی میکنه ولی نگو پس شیطان بود خبر نداشتم
خیلیییی خورد شدم 💔
من چیکار کنم با همچین خواهریی دیگه حالم بهم میخوره بگم خواهر