مهمون دعوت کرده خواهرش و بچه هاش رو دیشب آورد احتمالا سه چهار روز هم می‌مونن کلا بساطشون همینه
حالا همین خانم من یک طوطی اوردم خودشو کشت از بس ادا اومد
سر امتحانات نهاییمم بخدا هر شب یا دعوا درست میکرد یا مهمون میورد
من نمیتونم پانسیون برم چون روده ام مشکل داره اسهال میشم و چون نمیزارن بری دستشویی تو ساعت مطالعه نمیشه و خیلی سخته کتابخونه هم خیلی دوره از خونمون
بابامم هیچکاری نمیکنه
یه دوست نداری اجازه بده روزا بری پیشش؟ شبام اونا خوابیدن یکم بخون دیگه کافیه
مادرت کجاست ای روزگارررر💔😭
به باباتدبگو.خونه ای که بچه کنکوری دره مهمون بازی نباید داشته باشه
به نظرم ارزششو داره بری کتابخونه
بابام براش مهم نیست ولی از اونطرف منو فحش میده آبروم نبری حتما باید رشته ی خوب دانشگاه خوب قبول شی
بابام اصلا قضیه داره زن بابای من ۵ تا خواهر داره اینا کلا همش در حال لاس زدن و ... خیلی خوش میگذره بهشون حالا جالبه خانواده زن بابای من خاک تو سرشون مثلا مذهبی هستن
میرفتم یک مدت
پانسیون هم بزور تحمل میکردم رفتم یکسال البته پیوسته نه
از یازدهم
کتابخونه هم میرفتم ناهار کسی برام نمیزاشت خودمم چیز خاصی بلد نبودم ناهارم برام نمیوردن بعد کتابخونه های اینجا بدرد نمیخوره همینجور الکی چندبار تعطیل کردن مثلا ساعت ۱ ظهر کولر خراب بود و ...
اگر پشت موندم میرم کتابخونه
خب چه قدر دوره مگه کتاب خونه
