سه چهار روز پیش برای اولین بار اومده بود خونه ی من،(بگم که ایران نیست و سالهاست که از پدر شوهرم جدا شده) منم خب چون باردارم و شرایطم سخته یکم، با اصرار همسرم ، از بیرون کباب و خورشت گرفتیم و اینا
قرار شد که من تمیزکاری و اینا رو با همسرم انجام بدیم بعد ژله و سالاد رو درست کنم، خلاصه تا بیایم خونه رو تمیز کنیم و سالاد رو درست کنم یکم که چه عرض کنم، خیییلی طول کشید😑
چند بار سر ژله میخواستم توی یه قالب بریزم دیدم قالبه داره ژله رو پس میده ، میخواستم یه حالت ژله بستنی درست کنم بعد دیدم خراب شد کلا دو سه تا بسته ژله من حروم کردم همینجوری😑،دیگه آخرش ژله رو ساده درست کردم ریختم توی جام شیشه ای طور و گذاشتم یخچال، موقع شام که از یخچال درش آوردم فهمیدم که ژله هنوز نبسته..😑
مادرشوهرم همینجوری قاشقو میکرد تو ژله ، با همین حالت مایع بودنش میریخت تو ظرف بعد زیر چشمی به من لبخند میزد😂😂
بعد همسرم همینجوری منو نگاه میکرد میخندید😂
توی دلم واقعا داشتم از خنده میمردم، از طرفی حس میکردم آبروم رفته ، اینجور که توی ژله درست کردن گند زدم خیلی خوب شد که حداقل غذا رو خودم درست نکردم..
+وی هیچ استعدادی در آشپزی نداشت😑