بچها من از بچگی همش حس میکردم یکی باهامه ولی چیزی نبود ک حس بد ازش بگیرم یا بترسم هنوزم همینجوریه فقط همیشه احساس میکردم وقتی ی جایی فقط خودمم تنها نیستم یکی باهامه .همیشه ی قابلیتای عجیبی داشتم مثلا خیلی زود انرژی کسایی ک باهاشون ارتباط داشتم بهم منتقل میشد انگار از همه گذشتشون خبردارم و حس میکردم بخاطر اونیه ک باهامه.من بچه بودم مامان بابام خیلی دعوا میکردن من همش تو کمد قایم میشدم ولی حس میکردم ی دوستی دارم ک مراقبمه همیشه تو کمد بود.حتی فیلم های بچگیمم نگاه میکنم همش دارم با یکی حرف میزنم چون من تک فرزند بودم ولی اینقدر واقعیه انگار واقعا یکی بوده مثلا مامانم یواشکی ازم فیلم گرفته بود من داشتم برای یکی توضیح میدادم چجوری باید کاغذ بچینه.در ضمن همیشه توی خواب راه میرفتم مامان بابام توی اشپزخونه و هال پیدام میکردن ولی از وقتی ک خونمونو عوض کردیم هیچی نشده فقط حس میکنم هنوز هست تا اینکه چند وقت پیش یکی رو توی اتاقم دیدم ی خانم خیلی سفیدی با موهای سفید داشت توی اتاقم راه میرفت من توی اشپزخونه بودم و توی اتاقمو نگاه انداختم و دیدمش ولی اون منو ندید بچها من این چیزاروباور ندارم بگین ک توهم بودههههه