چن روز پیش از بیرون که اومدم ۱۲ شب بود دیدم یه ۰یز کوچولو تکون میخوره دم در
نگا کردم دیده بچه گنجشکه در حدی کوچیک بود که فک کنم تازه از تخم در اومده بود
منم دلم براش سوخت آوردمش تو بهش غذا دادم.
باورتون میشه دو شی کامل نخوابیدم بخاطرش دلم براش سوخت ولی روز دوم رفتم بهش سر بزنم دیدم مرده😔
خیلی باشکوه خاکسپاریش کردم و وجدانم راضی بود که کمکش کردم.رفتم متعلقاتشو انداختم دور و داشتم میرفتم داخل که
من پارسال سه تا جوجه اینجوری عزادارم کردن به نوبت
مامانشون از لونه میندازه
دیدم صدای افتادن چیزی اومد نگا کردم دیدم یکی دیگه ولی از اون بزرگتره😬
دیگه اینبار گفتم اولی که هیچ خیری ندید و بعددوروز مرد بزار اینم به کشتن ندم تا مادرش پیدا کنه
گذاشتمش رو یه بلندی نزدیک لونش تا صب مادرش ببینه
و گفتم تا صب بهش سر میزنم چن بار
ساعت ۳ که اومدم بهش سر بزنم دیدم یه گنجشک کوچولو کنار گلدون دم دره
فک کردم همونه افتاده پایین
منم تو فکر بودم هر چند روز تو حیاط خونه میبینم پدر مادرش بالا سرش صدا میدن. میگم شما نمیدونی میتونن ببرنش با خودشون یا نه؟
دیدم نه اون سرجااااشه😥
این یکی دیگه بود
گذاشتمشون رو بلندی و کاری به کارشون نداشتم
ولی مادرشون برشون نداشته بود و مرده بودن
البته امروز فهمیدم که بعضی وقتا مادرشون جوجه های مریضو از لونه پرت میکنه بیرون(خدا لعنتش کنه)
پنج روزه زندگیمو حروم کرده هیچی نمیتونم بخورممم 🤮🤮
اونام که دیروز مردن و تموم شد
تااینکه یکم پیش یکی دیگه افتاد پایین
و از صدایی که داشت فهمیدم واقعا مادرش پرتشکن میکنه پایین
این چهارتا جوجه همشون توی شب پایین افتادن که همون موقع مادرشون تو لونس
دیگه به این دست نزدم
عذاب وجدان هم دارم ولی حالش بده مطمئنا میمیره
