2777
2789

زمستون امسال مامانم یه عمل نخاع انجام داد که عمل سختی بود برای همین بابام نذر کرده بود که برای سلامتی مامانم توی روز تاسوعا گوسفند قربونی کنه🦦🧃
خلاصه، دو روز مونده به تاسوعا، بابام یه گوسفند خرید و آورد بست توی حیاط!

من اون روزا ژوژمان داشتم و این گوسفنده هی بع‌بع می‌کرد، می‌رفت روی اعصابم😐😂
مامانم تصمیم گرفت براش اسم بذاره، و نمی‌دونم  چه فعل و انفعالاتی توی مغزش رخ داد که اسمشو گذاشت "پیروز"!😂
احتمالاً از پیروزِ یوزپلنگِ معروفِ ایرانی الهام گرفته بود؛ همونی که نماد حفاظت از انقراضه🦦🧃

حالا سوال اصلی اینجاست که چرا باید اسم یه گوسفندی که قراره تا دو روز دیگه خودش منقرض بشه رو بذاری پیروز؟!!!
اصلاً چرا برای گوسفندی که فقط دو روز مهمونمونه، باید اسم گذاشت؟!
بگذریم...

من کل زمان بیداریم مشغول پلان کشیدن بودم و داشتم از استرس  درس هام می‌مردم
وسط این همه فشار، مامانم یهو اومد گفت:
«برو پیش پیروز بمون، تنهاست… وقتی یکی پیششه آرومه، ولی وقتی تنهاست بع‌بع می‌کنه!»😂😂😂
با خودم گفتم: کسی که خریدینش تا بکشینش، دیگه واقعاً نباید دغدغه‌ی تنهایی‌شو داشته باشی! از کشتن بالاتر که نداریم!!!🦦🧃
گفتم:
«اگه من پلان‌هامو آماده نکنم، به استادم چی بگم؟ بگم چون پیروز تنها بود و غصه می‌خورد رفتم تنهایی پیروز رو پر کردم؟!»

طبیعیه که از پیشنهاد «لپ‌تاپتو بردار برو حیاط پیش پیروز بشین پلان بکش» امتناع کردم، چون خب، هم احتمال می‌دادم پیروز با سم بزنه وسط مانیتور لپ‌تاپم  هم وسط بع‌بع‌ های پیروز نمیتونستم تمرکز کنم واقعا!🦦🧃

مامانم که دید من به تنهایی پیروز اهمیتی نمیدم خودش تمام اون دو روز رو کنارش موند و خلاصه خیلی با هم صمیمی شدن!🦦🧃
مامانم همش بغلش می‌کرد، اونم سرشو می‌ذاشت رو شونه‌ی مامانم و مامانم نازش می‌کرد، اونم چشماشو می‌بست…😂🦦🧃
من هم موظف بودم که از این لحظات عاشقانه‌ عکس بگیرم و پرتره ثبت کنم!
مامانم تصمیم گرفت اون عکسا رو برای خواهرم بفرسته. چهار تا عکس انتخاب کرد و نوشت زیرش:
«من و گوسفند عزیزم»😐😂😂😂
ولی به‌جای اینکه فقط برا خواهرم بفرسته، اشتباهی پست گذاشت تو اینستاگرام با همون کپشن!😂🦦🧃
حالا عکس‌ها چجوری بودن؟؟؟؟
مامانم  یه روسری رو به شیوه ی خانم‌های شمالی بالای سرش پاپیون زده بود، با یه پیرهن گلگلی، شلوار صورتی و دمپایی‌های آبی بابام، پیروز رو هم بغل کرده بود!

نکته‌ی عجیب‌ترش اینه که وقتی فهمید گند زده، برگشت گفت:
«تقصیر توئه! تو خراب کردی همه چیووووو خودت!»
پرسیدم:«من پست گذاشتم با گوسفند عزیزت یا تو؟!»
گفت:«آره، تو گوشی منو دست زدی، تنظیماتش به هم ریخته!»

حالا کل کاری که من کرده بودم این بود که دو هفته پیش، چون نمی‌تونستم رمز دوم برای خرید بسته ی اینترنتی بگیرم، یه ساعت از اینترنت گوشیش استفاده کردم… ولی از همون موقع، هر چی سر گوشی مامانم میاد، می‌ندازه گردن من!!😂😂😂

پستش رو براش پاک کردم. ولی هنوزم هر کی زنگ می‌زنه و می‌پرسه اون پستو چرا گذاشته بودی  مامانم می‌گه:
«دختر کوچیکم گوشی منو دست زد، اون خرابش کرده بود، اون گذاشته بود!»




این بود خاطره ی گوسفند نذری امسال ما
شاد و‌ پیروز باشید😂❤️

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792