شما با فامیل شوهر چقدر رفت و آمدید و چجوری هستید باهاشون

برام مهم نیستن  عادی ام مثل بقیه

از فامیلای شوهرم هر کی میاد خونم منم جبران میکنم میرم  هرکی نمیاد هم پا تو خونش نمیذارم

زیاد و با هم خوبیم 

من خودمم و اونا هم بهمن دلیل که باهاشون صادق و خیرخواهم دوستم دارن

یعنی خاله عمه هاش؟؟؟ 

هیچ رابطه ای ندارم مراسمی چیزی باشه ببینیم همدیگرو موردی باشه تماس بگیریم برای تبریک یا تسلیت 

شماره هاشون هم ندارم حتی 

با احترام برخورد کم در حد هفته ای یکبار 

اما چون زیاد خودخوری کردم الان روانی بهم نمونده

اخلاق خوبی نیست ولی من هیچ خوشم نمیاد خودمو برای کسی عزیز کنم،همینی که هستم،احترام میزارم، ذاتا خودم ادم اروم و ساکتیم،،شوخ طبعم حوصله رفت و امد زیاد رو هم ندارم،،،با خانواده شوهر فقط دو تا از عموهاش خیلی صمیمی هستیم و مسافرت و تفریح زیاد میریم بقیه نه حتی خونوادش

خانواده شوهرم انتطار درن هر عید بریم به همه سر بزنیم هیچکدومشونم خونمون نمیاد چند ساله بعد کرونا کتر میریم همس واسنون قیافه مییرن که به بزرگتر احترام نمیزارین

خب خوبه ارتباطا البته پدرشوهرم و مادر شوهدم فوت شدن از خانوادشم برادراش تهرانن با اونا ارتباط داریم من کلا برای ابنکه خودم دوران بچگی خوبی با فامیل داشتم بدم نمیاد بچه هامم با فامیل و بچه هاشون خوب باشن خاطراتش شیرینه 

ب منم اولا میگفتن من زیر بار نرفتم گفتم کسی ک بهم احترام نذاره منم احترام نمیذارم

تا امسال ک دیگه خودشون هم خونه چنتا فامیلشون بخاطر حرفای من نرفتن😂 بهشون گفتم هر سال خودتونو کوچیک میکنید میرید دستبوسی فلانی و فلانی مگه اونا چندبار اومدن خونتون. انگار تازه ب خودشون اومدن امسال نرفتن

منم یکبار بیان کردم میگنگفتن این افکارت صله رحم قطع میشه و ما خوبی میکنیم و هزار تا حرف دیگه و منو ادم بده کردن

تو کاری ب اونا نداشته باش

ولی هر وقتم بهت گفتن بگو من رفتم خونشون الان وقتشه اونا بیان تا نیان نمیرم والسلام

با فامیلاشون چندان ارتباطی نداریم در حدیکه سالی دوسه بار میریم ده میبینیمشون

اصلا دنبال عزیز کردن خودم نیستم، سعی میکنم خودم باشم، احترامشونو داشته باشم و... 

اگه دنبال عزیز شدنی باید ببینی چی بیشتر براشون مهمه

مثلا من خانواده همسرم خیلی احترام براشون مهمه که من اندازه خودش براشون قائلم ولی بیرون میریم یا مسافرت میریم اصلا تعارف نمیزنم که باهم بریم چون میدونم برای چند ساعت باشه راحت نیستم و حوصلم سر میره. اما جاریم هر سفری میرن زنگ میزنه تعارف میکنه و بیشتر مسافرتا هم باهم میرن، پارکی جایی برن همینطور، مرتب زنگ میزنه احوال میپرسه، آخر هفته‌ها مادرشوهر پدرشوهرم میرن دهشون، همیشه تو مهمونیهاشون کمک میده و یه دفعه هم نشده اونجا ظرف نشوره. 

و همه اینا بعد از اومدن من، پررنگ‌تر شده و حس میکنم میخواد خودشو عزیز کنه.