ما بهمن کربلا بودیم اونجا تو حرم حضرت علی و حضرت ابلفضل برا خودم دعا کردم بچه خواستم
ی ماه بعدش خواب دیدم کربلاییم با شوهرم مامانمم باهامون بود (فوت کرده) با ذوق دویدم سمت همسرم گفتم اسم جدید پیدا کردم علی عباس.
دو هفته بعدش فهمیدم حامله ام
تو همون روزا یکی از اشناها خاب مادرم و دیده بود ک ی پسر بچه با کله بزرگ بغلشه میگفته این بچه دخترمه امانته دست من نمیذاشته کسی نزدیک بچه بشه
دو سه روز پیش بچه تو شکمم و پسرم و ک نزدیک۱۹ هفته اش بود ب خاطر سندروم دان سقط کردم
ازش اسم علی عباس برام موند رفت شد امانت دست مادرم