بعدش دیدم من و داییم توی یه اتاق هستیم اون دراز کشیده بود و من نشسته بودم کنارش.صداش زدم دایی وحید بهم گفت دیگه به من نگی دایی بگو آقا وحید..منم گفتم آقا وحید خوشحال شد و گفت آفرین حالا شدا...
صبح از خواب بیدار شدم و به خوابم اصلا اهمیت ندادم
ولی چند ساعت بعدش زنگ زدن و گفتن داییم فوت شده