من نزدیک 3 ساله ازدواج کردم همسرم مرد خوبیه تقریباً
چند وقته گیر داده بچه گفتم خونه کوچیکه طبقه چهارمم هستیم بدون آسانسور نمیشه
چند ماه دیگه قرارداد خونمونه میگه خونه رو عوض میکنم بهونه نداشته باشی دیگه وقتشه
منم بدم نمیاد بچه دار بشم فقط نمیتونم بهش اعتماد کنم و تکیه کنم بهش امشب حرف بچه زد گفتم فلان چیزاش سخته گفت همه آخرش باید بزان دیگه
همسرم با پدرش کار میکنن در اصل کار رو همسر من زده ولی اونجوری که باید خرج نمیکنه
حتی الان که وقت ترمیم ناخنمه میگه من 300 بیشتر نمیدما که من گفتم خجالت بکش چیزی نگفت هی امروز فردا کرد اکثرا دعواهای ما سر پوله
امشب گفت بدبختی ما اینه چیزی میشه به خواهرت میگی درصورتی ک هیچوقت نگفتم فقط چون خستم از پول ندادنش و خسیس بودنش به خواهرم جلو خودش گفتم نه این به من پول نمیده خواهرم با لحن خوب گفت آدم باید به خانومش پول بده تا برکت زندگیش زیاد بشه امشب اینو گفت که چرا به خواهرت گفتی منم گفتم اگه فکر میکنی کارت درسته چرا ناراحت شدی اگه فکر میکنی غلطه باید قایم کنم چرا درست نمیکنی رفتارت رو گفت نه پول نمیدم جرم ک نیست😐
حالا شما بگید من چجوری بهش اعتماد کنم؟