دلم واسش تنگ شده یه تاپیکی دیدم یاد اون وقتای خودمون افتادم سرشو میذاشت روی پام چشماشو می بست میگفت حرف بزن برام هنوز حس انگشتام بین موهاشو یادمه انگار میتونم لمسش کنم خیلی دلم براش تنگ شده دیگه نمیتونم ادامه بدم نفسم داره میگیره از نبودنش کاش من میمردم براش