من و همسرم 8 ساله ازدواج کردیم ی پسر 4 ساله دارم سر خانوادها با هم مشکل داریم ینی با وجود اینکه خانواده من پسر نداشتن ب ابن خیلی محبت کردن منم تو خاستگاری کفتم بهش کسی ک لایق پسر بودن براشون باشه ولی همسرم اصلا اینطور نبود ینی بیان خونمون اصلا تعارف نمیکنه اصلا محل نمیکنه حرف نمیزنه بعد کمکم اختلافمون شروع شد دخالتهای مادرش بطور غیر مستقیم بنی جوری با سیاست برخورد میکنه ک اگه بخاد از من بدی بگه اول خودش خوب نشون میده بعد حرفشو میزنه طوری ک همسرم فک میکنه من بدجنسم
من تا دوماه پیش خودم بودم در مقابل خانوادش ولی دیگه تصمیم گرفتم مثل همسرم باشم همسرم با وجود اینکه شغلشو دامدشو مدیونه پدر هست خونه خریدنشو با کمکهای اونا خرید ولی ی حس رقابت داره با خانوادم نسبت بهشون بدجنسه باهاشون سرده منم الان شدم مثل خودش تا اینکه هم صدای همسرم هم صدای خانوادش دراومد بهش گفتم ک اینه رفتارای توهم
دیروز رفتیم مشاوره قبل از مشاوره همسرم وقت گرف بعد بمن گف گفتم کجا گرفتی کف اینجا کفتم مدرکش چی بود گفت نمیدونم خودت بپرس ز زدم پرسیدم نگو خود مشاوره بوده بعد وقتی رفتیم اونجا همسرم خیلی ارومه فک کرد من از اون رنام ک خیلی زرنگ باشم بروم اورد ک ز زدی پرسیدی مدرکش چیه بعد تو حرفاش بیشتر طرف همسرم بود تا من بهش گفتم کف نه اینجور نیس
مثلا گفتم خانوادم میان میشینه حرف نمیزنه گف پس میخای چیکار کنه از اون ور میگف ب همسرم خانومت خانوادتو دعوت نیکنه ز میزنه بهش
واقعا جوری برخورد کرد من فک کردم خیلی مشکلا از منه
بعد وقتی اومدیم خونه در مورد سردی رابطمون حرف میزنم با همسرم نیگه ما جفتمون غرور داریم مثلا من با غرورم حتی نمیتونم برا رابطه بهت نزدیک بشم 😐😐 گفتم چرا اوایل اینجور نبودی ؟؟میگه اون موقع شهوتم زیاد بود بچه ها شما چه فکری میکنید این حرف ینی چی