یه زمانی آرزو داشتم برم سرکار فقط درحد رفع نیازهای شخصیم پول داشته باشم خدا بعدچند وقت دری به روم باز کرد رفتم تو یه مجموعه برند و معتبر شهرمون شدم کمک حسابدار که ازخوشحالی نمیدونستم چیکار کنم بعد یه مدت شدم حسابدار اصلی وبعد از دوسال هم شدم مدیرداخلی مجموعه با ۷۰تا پرسنل و سرپرست که زیردستم کار میکردن ولی من قانع نبودم و هنوز بالاتر میخواستم رفتم آزمون دادم و قبول شدم الان فقط جواب مصاحبه مونده که بدونم نهایی شدم یانه ولیییی بازم قانع نیستم نمیدونم چمه وچی از این دنیا میخوام😭
یادمه یه زمانی آرزوم بود که باشوهرم ازدواج کنم باکلی سختی بهم رسیدیم والان سرخونه زندگی خودمم ولی همش باخودم میگم خب الان که چی؟؟ته اینهمه سختی چی بود؟الان با دوستی چه فرقی داره😭😭
واقعا دارم دیوانه میشممم میترسم خدا نعمت هایی که بهم داده رو ازم بگیره بخاطر قدر ندونستهام ولی دست خودم هم نیست