روز عاشورا یه پسره ای که از فامیل دوره خیلی به من نگاه میکرد بعد من چون خیلی ساله ندیده بودمشون فکر کردم داداششه که زن داره چنان اخمی بهش کردم بیچاره یه لحظه جاخورد بعد مامانشم خیلی منو زیر نظر داشت و دائم منو نگاه میکرد یه بارم اومد پیشم الکی سر حرفو باز کرد میگم نکنه میخواسته بیاد خواستگاری پروندمش؟آخه خانواده ی خوبین بااینکارام والا همه خواستگارارو میپرونم😑