خیلی دلم گرفته تموم بچگی و نوجوونیم تو یه خونه داغون دود شد و رفت هوا
فقط قد کشیدم و بزرگ شدم ولی بقدری کمبود داشتم که حسرت خیلی چیزا به دلم موند مثل رابطه گرم و صمیمی خانواده مثل حسرت پدر و مادری که بودند اما نبودند واقعا
کل ارزوم داشتن یه خونه و خانواده برا خودم بود
اما خدا از داشتن شوهر خوب هم محرومم کرد که حسابی داغ به دلم بمونه
الان خونه دارم دو تا بچه دارم ولی روحم پاره پاره س
خودمم و دو تا بچه هام
امروز بچه ها خیلی اذیت کردن انقدر عصبی بودم حواسم نبود خاک تو سرم در کشو رو خواستم ببندم انگشت بچم موند لای کشو اشکش در اومد
انگار دلم ترکید انقدر ضجه زدم و گریه کردم و به صورتم زدم همین الانم با گریه مینویسم
تروخدا تو نمازاتون دعاهاتون تو این شبای محرم منو دعا کنید فقط خدا از دلم خبر داره