نمیدونم اسمشو بزارم فرار یا دزدی ولی در کل ناموفق بود و شدیدا دوست داشتم جای دختره می بودم😂🥲
یه دختری تو فامیل پدریم هس که خیلی خوشگله و تقریبا فامیل دوور میشه، این دختر خانوم ۲۰ سالشه و قدبلند و چشم ابرو مشکیه و میتونمبگم کل پسرای فامیل خواستگارشن ولی دختره همه رو رد میکنه...
دیروز مراسم تشبیع پیکر پدربزرگ این دختر خانوم بوده که کلی مهمون داشتن....
دختر خانومم موقع برگشتن از مراسم تشبیع تنها بوده و خونشون نزدیک بهشت زهرا هس...که یهویی یه ماشینی میاد جلوی دختره می ایسته و چندتا پسر، میخواستن دختره رو به زور سوار ماشین کنن😐دختره هی جیغ میزده و نمیخواسته سوار ماشین بشه...
از اون ور چندتا زن و مرد صدای این دخترخانومو میشنون و فوری میان کمک و مرد ها میخواستن اون پسر هارو بزنن که الفراااار
دختره هم حالش بد بود بهش آب قند میدادن
بعدش دختره زبون وا کرد گفت اون پسرا یکیش پسر عمم بود که چند ساله خواستگارمه با رفیقش اومده بود منو فراری بدن ........
بعدش منم دلم برای پسره سوخت که دست به هرکاری میزنه تا به عشقش برسه ولی ناموفق میشه😑🥲
از یه طرفم دلم خواست جای دختره بودم که یه عالمه طرفدار داره:)