2777
2789

بزارید از اول بگم

ما یک زمینی از پدر شوهرم خریدیم

بعد وقتیه تصمیم گرفتیم بسازیمش 

همسرم هم هی به من میگفت برو بگو زمین رو به نام ما بزنه قبل ساخت

منم چند باری گفتم و پدر شوهرم بهانه آورد

دیگه شوهرم گفت دیگه نرو خونشون تا به خودشون بیان، ولی خودش می رفت خونه پدرش

تا این که چند وقت پیش خودش رفته بود با پدرش صحبت کنه


بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

پدرش هم گفته بود نه نمیکنم ،چون زنت میخواد اموالت بالا بکشه و 

تو غیرت نداری طلاقش بدی و ....

هسرم هم عصبانی شده بود یک دعوای حسابی کرده بودن

شب اومد خونه همه چیز رو تعریف کرد 

فرداش رفتیم خونه پدر شوهرم که تنها بود ،مادر شوهرم نبود

دیگه شوهرم همه حرفهاش تو روش زد و گفت چرا به زنم اینجوری گفتی و ...

پدر شوهرم هم اصلا کوتاه نیومد و گفت منظور من این بوده زن ها ناقص العقل هستند، عقلت رو دست زنت نده و .... خلاصه حسابی به من توهین شد

از اون موقع تا الان شاید ۱۰ روز میشه ولی شبا خوابم نمیبره و مدام تپش قلب دارم

تا این که چند روز پیش شوهرم گفت بیا برای عاشورا تاسوعا برم خونه ای که نزدیک پدر شوهرم داریم،اولش راضی نمیشدم ،بعدش دیگه گفتم بریم اشکال نداره

حالا تو مراسم هر چی میدیدمشون فقط عقده گلوم رو می گرفت و چیزی نمیگفتم

تا این که امروز سر یه موضوعی چیزی گفتم ،شوهرم گفت تو دخالت نکن تو این مسائل ، انگار یک دفعه منو آتیش زدند ، یاد تمام حرفهای پدرش افتادم ، و تاثیر اون حرفها روی همسرم

نفسم تند شده بود انگار داشتم سکته می کردم

دیگه دعوامون شد و کار به زد و خورد کشید

منم گفتم الان میرم خونه پدرت همه تقصیر از اونه و ...

شوهرم هم گفت برو

منم با همون حال مانتو پوشیرم و رفتم

هیچی دیگه همینجوری رفتم ،اونام خواب بودن

بیدار شدند دیدند دارم گریه میکنم و خلاصه همه چیز رو گفتم

تهش پدر شوهرم عذر خواهی و اینا کرد 

ولی حرفش رو عوض نکرد ،گفت به اسم زن نباید چیزی باشه،زن ناقص العقله ،زن اگر چیزی به نامش باشه زندگی خراب میشه

الان من چه کار کنم، خوهر شوهرم هم بود 

خیلی ناراحتم سرم داره میترکه


آخه اصلا من نه چیزی به ناممه و نه خواستم به نامم باشه ،با این که شاغلم

نمیدونم این حرف ها رو از کجا درآوردند

هنوزم اشکام بند نمیاد

البته شوهرم پشتمه چون منو میشناسه ،ولی من زورم به کسی نمیرسه با اون دعوام میشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز