من از یه پسری خوشم میاد الان اون هفتده هست و من شانزده خب
ما از بچگی هم دوست داشتیم یعنی نگاه میکردیم همو همش
دوستم چند ماه پیش رفته بود دایرکت این گفته بود من روش کراش دارم
امروز باهم حرف زدیم یعنی من فکر کرده بودم از یه دختر دیگه خوشش میاد و اینا به دوستم گفتم برو ازش بپرس اون گفت چرا خودش پیام نمیده بهم که من رفتم روی اکانت دوستم و کمی حرف زدیم بعد چند سال اولین مکالممون بود
الان من واقعا نمیدونم چیکار کنم چون من دوست ندارم فعلاً با کسی باشم اون هم نگفت بیا باهم باشیم ولی من میخوام درس بخونم و اگر روزی با کسی باشم باید قصد خودم و اون شخص ازدواج باشه
اما توی مکالماتش غرور پر بود
نمیدونم شاید من اینجوری حس کردم
اونا وضعیت مالی خوبی دارن یعنی خوب نه در حد عالی تو تهران زندگی میکنند و ماشین و ظاهراً خوبن
خودمون هم از لحاظ مالی خدارو شکر خوبیم
ولی من از بچگیم نمیدونم حس میکردم من شوهرم در آینده پولداره و غیره... و آدم ازدواج میکنه باید شخصش حداقل یه پله بالاتر باشه دیگه
حالا با این حرف زدم یکم عذاب وجدان گرفتم که من وقتی همچین شخصی مورد نظرم نیست چرا حرف زدم
یعنی خب توی یه روستاییم(مادربزرگ.پدربزگامون) همو میشناسیم و هر سال محرم من اینو میبینم توی اون ده روز حس خوبی دارم بهش اما الان نمیدونم چمه
دلم میهواد عقلم نه
کار اشتباهی نکردم پیام دادم
یا برم بهش راجب قصدم بگم که من فعلا نمیخوام با کسی دوست بشم و غیره؟