2777
2789

سلام 

من یک دهه شصتی هستم که مادرم خیلی از ما مراقبت میکرد 

خیلی بهمون هشدار میداد 

مخصوصا یکی از مردای فامیل که خونه ی اونا میگفت اصلا از کنار من تکون نخورید.ما همیشه به حرفش گوش میدادیم تا وقتی که اون اتفاق داشت میفتاد کاملا آگاه بودم

اون موقع کلاس پنجم بودم سال ۷۴ ۷۵

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خب

نامه ای به فرزند نداشته ام:کجایی جان مادر؟من که مردم از چشم انتظاری...خسته نشدی از بازی با فرشته ها..من دلتنگ توام، دلتنگ بوی تنت دلتنگ ب اغوش کشیدنت تو دلتنگ من نیستی جان مادر؟روزها موهای طلاییت رو شونه میکنم ناخن هاتو لاک میزنم  بعد پشیمون میشمو لاکت رو پاک میکنم صورت نازت رو ب جای وضو میشورمو کنار جانماز خودم برات جانماز پهن میکنم نمازم که تموم میشه سرم رو برمیگردونم تا بهت لبخند بزنم اما میبینم همه اونا خیال بود،یه خیال خوش...شب هایی که خوابت رو میبینم دلم نمیخواد هیچوقت بیدار بشم اما بیدار میشم و دوباره روی خودم آوار میشم ...بسه دیگه چشم انتظاری بیا مادر بیا😭😭😭😭

غرضم از گفتن این ماجرا اینه که مادرا 

فرقی نداره دختر دار پسر دار 

حواستون بیشتر باشه و همیشه بچه ها رو آگاه کنید از سو استفاده های محتمل ادمای کثیف و پدوفیل اطراف

خوب چ اتفاقی افتاد برات؟

نامه ای به فرزند نداشته ام:کجایی جان مادر؟من که مردم از چشم انتظاری...خسته نشدی از بازی با فرشته ها..من دلتنگ توام، دلتنگ بوی تنت دلتنگ ب اغوش کشیدنت تو دلتنگ من نیستی جان مادر؟روزها موهای طلاییت رو شونه میکنم ناخن هاتو لاک میزنم  بعد پشیمون میشمو لاکت رو پاک میکنم صورت نازت رو ب جای وضو میشورمو کنار جانماز خودم برات جانماز پهن میکنم نمازم که تموم میشه سرم رو برمیگردونم تا بهت لبخند بزنم اما میبینم همه اونا خیال بود،یه خیال خوش...شب هایی که خوابت رو میبینم دلم نمیخواد هیچوقت بیدار بشم اما بیدار میشم و دوباره روی خودم آوار میشم ...بسه دیگه چشم انتظاری بیا مادر بیا😭😭😭😭

مراسم افطاری بود 

ما از قبل رفته بودیم خونه ی اون ادم 

همسر اون آدم از بستگان درجه ی یک مادرم بود 

بخاطر همین رفت و امد داشتیم 

مامانم همیشه میگفت اون مرد ادم درستی نیست 

از کنارم جم نحورید 

یکی از وسایل خواهرم اونروز گم شده بود 

اون مرد یک اتاقک تو خرپشته درست کرده بود. اونجا استراحت میکرد 

مراسم افطاری بود ما از قبل رفته بودیم خونه ی اون ادم همسر اون آدم از بستگان درجه ی یک مادرم بود بخاط ...

شوهر خاله دیگه

نامه ای به فرزند نداشته ام:کجایی جان مادر؟من که مردم از چشم انتظاری...خسته نشدی از بازی با فرشته ها..من دلتنگ توام، دلتنگ بوی تنت دلتنگ ب اغوش کشیدنت تو دلتنگ من نیستی جان مادر؟روزها موهای طلاییت رو شونه میکنم ناخن هاتو لاک میزنم  بعد پشیمون میشمو لاکت رو پاک میکنم صورت نازت رو ب جای وضو میشورمو کنار جانماز خودم برات جانماز پهن میکنم نمازم که تموم میشه سرم رو برمیگردونم تا بهت لبخند بزنم اما میبینم همه اونا خیال بود،یه خیال خوش...شب هایی که خوابت رو میبینم دلم نمیخواد هیچوقت بیدار بشم اما بیدار میشم و دوباره روی خودم آوار میشم ...بسه دیگه چشم انتظاری بیا مادر بیا😭😭😭😭

هیچی منو برد تو اتاقک خر پشته نشوند روی یک تخت 

درم از پشت بست اومد سمتم

من این صحنه رو دیدم به دو 

دویدم سمت در 

باز کردم 

پله ها رو دو تا یکی کردم رفتم پایین‌پیش مامانم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

عاقبت ترسناک

greenway | 9 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز