مراسم افطاری بود
ما از قبل رفته بودیم خونه ی اون ادم
همسر اون آدم از بستگان درجه ی یک مادرم بود
بخاطر همین رفت و امد داشتیم
مامانم همیشه میگفت اون مرد ادم درستی نیست
از کنارم جم نحورید
یکی از وسایل خواهرم اونروز گم شده بود
اون مرد یک اتاقک تو خرپشته درست کرده بود. اونجا استراحت میکرد