حدود چار ماه بود ب بهانه درس و دانشکاه شنبه میرفت سه شنبه می آمد اخلاقش بسیار سرد اصلا با من حرف نمیزد نیاز جنسیش صفر شده بود...نگاه منم نمیکرد هی پیام میداد ب زودی میام بچه ها را میبرم یک ماه هم بود خونه غذا نمیخورد بسیار وضع اقتصادی بدی داره به خیلیها بده کاره منم با سه تا بچه داغون داغونم نابود شدم😭😭😭به فکر طلاق افتادم ولی غصه ی بچه هام داره روانی میکنه من و😭😭😭😭بمونم و بسوزم و آتیش بگیرم 😭😭😭😭😭😭یا طلاق بگیرم دارم نابود میشم آنقدر اشک ریختم دارم کور میشم