چند روز پیش خونه مادر بزرگم بودم و خاله و دایی هام هم بودند مامان بابای من نبودن من تنها بودم نامزد داییم هم بود بعد داییم چند بار منو خیس کرد با آب یخ خواب بودم خیس کرد با گوشی حرف میزدم خیسم کرد بعد منم خیلی کم روش آب ریختم بعد داییم گفت من دیگه با خانواده اینا نه سفر میرم توی هر جمعی هم که اینا باشن من نیستم دیشب مامانمو توی دسته دید قشنگ سلام و علیک کرد ولی من دیگه فکر کردم داره شوخی میکنه ولی امروز اومدم خونه مادربزرگم دیدم همه هستن کسی هم زنگ نزده بود که ما بیایم چون همیشه زنگ میزده به خدا حالم خیلی بده میخام خودمو بکشم