خونه مامانم اینا بودیم دیشب برای هیئت اشپزی میکردن تقریبا ۴ صبح اومد خوابید
من ساعت ۸ونیم میخواستم برم هیئت شوهرم هنوز خواب بود گفتم خب بیدارش نکنم لباساش رو اماده کردم و رفتم
بعد که بیدار شد یهو عصبانی بود و کلی بهش برخورده بود که چرا صبر نکردی من بیدارشم و بهم برسی و بعد بری
منم به حساب گفتم خب بیدار که شد لباساش رو بپوشه و بره دیگه چکار به من داره 🫥
ولی اون توقع داشته من بمونم ببینم کاری داره نداره چیزی میخواد یا نه
اعصابم بهم ریخته حق با اونه نه؟؟؟