زنایی که شوهرشون یا پارتنرشون براشون میمیره

چکار کردی؟

کاملا موافقم 

پدر شوهر من اصلا زن را آدم حساب نمیکنه ، خیلی هم با مادرشوهرم بد رفتاره، مادر شوهرمم واقعا اعتراضی نداره انگار مثلا خودشم قبول داره که زن ارزشی نداره ولی خدا را شکر نه شوهرم نه برادر شوهرم هیچکدوم یه تار موشون به مامان باباشون نرفته تو رابطه با زن و بچه

بخدا اول انقدر مامانی ‌بود

همه ی ویژگی هارو داشت؛ لارج، خوش خرج، اهل کمک توی خونه ولی مامانی بود

مثلا اگ مادرش چیزی بهم میگف جرعت نداشت چیزی ب ننش بگه لال میموند؛ ولی الان بیا و ببین چ میکنه.. 

یا مثلا قبلا هرچی ننش میگفت، میگفتش چشم؛ الان هرچی من بگم بمونه.. 

قبلنا همش میگف دستپخت مامانم فلان، شوهرداری خاهرم فلان، ولی الان چپ و راست میگ زن خوب فقط زن خودم؛ مادر و‌خواهرم کین

خب شما چکار کردی اینطور شد؟

اشتباهاتشو‌ صدبار گفتم

گفتم این رفتارت اشتباهه، اصلاحش کن

گفتم یا باید اونی بشی ک من میخام یا میزارم از زندگیت میرم

مردایی ک زن دوست بودنو هعی توی سرش میزدم و میگفتم یاد بگیر ببین چ زندگی موفق دارن؛ ببین چقدر زن دوستن!

قهر کردم، دعوا کردم، کلی مرد خوبو براش مثال زدم، باهاش سردی کردم تا ب خودش بیاد، و بهش گفتم اگ میخای من توی زندگیت بمونم باید اونی بشی ک من میخام… 

گفتم یا اولویتت من میشم یا برو خونه ننت شبا پیش ننت بخواب! 

شوهرمم دید داره منو از دست میده و ب خودش اومد

میشه بگی چجوری ساختیییی؟؟؟

حس میکنم اینجوری با حالت تهدید و دعوا بگیم بیشتر زده میشن که . نمیشن؟؟

اینم بگم همش یه آتو هایی از مادرش پیدا میکردم

و اونارو جلو شوهرم میگفتم

تا توی ناخودآگاه ذهنش مادرش دیگ یه زن کامل و بی نقص نباشه.. 

و خودم میومدم روی همون نقطه ضعف های مادرش کار میکردم و هعی مانور میدادم تا همسرم ببینه ک زنش چقدر زیاد از مادرش سر تره…

یا مثلا اگ خانوادش کوچیکترین اشتباهی میکردن، انقد اون اشتباهو پیش شوهرم تکرار میکردم و بزرگ میکردم ک کم کم شوهرمو نسبت ب اونا سرد کنم

[QUOTE=387121190]اشتباهاتشو‌ صدبار گفتم گفتم این رفتارت اشتباهه، اصلاحش کن گفتم یا باید اونی بشی ک من میخام یا میزا ...[/QUOTE

خیلی مردا با این برخوردها لج بازی و بدتر میکنند . من اینطوری کنم شوهرم بدتر می‌کنه .

خود شوهرم تک پسر و بچه اخر،خیلی به پدرش وابسته است ، پدرش هم مرد سالار زن رو آدم حساب نمیکنه . شوهرم همش تو دست و پای پدرشه ، رفتارش رو شوهرم تاثیر می‌گذارد. از پیش پدرش میاد من نگاه هم نمیکنه . 

ببین مرد ها مرد فرق داره

شوهر من ترس از دست دادن داشت

و اینکه اولش قهر کردم

بعدش ازش قول گرفتم ک دقیقا اونی بشه من میخام

و بعد از این قول بهش محبت کردم، خودمو ثابت کردم بهش، و اینکه نشون دادم چقدر بیشتر از مادرش ب فکرشم و دوسش دارم… 

مثلا همسرم کمر درد داشت؛ رفت ام ار ای

دکتر گفت مهره کمرت بیرون زده ولی با استراحت اکی میشه

من شروع کردم ب گریه، ب بغل کردن شوهرم، ک کاش من جات میشدم، تو اگ چیزیت بشه من میمیرم… 

وقتی رفتیم خونه مادرشوهرم، شوهرم ب مادرش گفت ک کمرش اینجور شده، مادرش فقط یک کلمه گف وای چ بد!! همین. 

ببین شاید شوهرم اون لحظه ب زبون نیاره، ولی توی ناخوداگاهش میگه زن من حتی از مادرم بیشتر دوستم داره و ب فکرمه!! پس اولویتم زنم باشه نه مادرم

گرفتید؟😉

بخون پیام هامو

بخون پیام هامو گفتم

بخون پیام هامو

وای من اگه بخوام همچین کاری کنم شوهرم میگه عیب از خودته که همه رو بد میبینی هنوز بدتر میشه بخاطر همین مثل اصلا بهش کاری ندارم باهم خوب نیستیم حرف بزنیم صددرصد دعوا میشه