من رو یه تایمی یه آقایی خیلی میخواستن نشد،من قبول نکردم،مادرشون همچنان هر جایی منو ببینه میگه حسرتت موند به دلم(گویا عروسشون خیلی اذیتشون میکنه) امشب هیئت بودم،فامیلیم با مادر این آقا.نشست پیشتم و های های شروع کرد گریه کردن،ازش پرسیدم چی شده و بهشون آب دادم و دستمال(از روی اخلاقیات) بهشون گفتم ناراحت نباشید و فلان و بهمان،شروع کرد آره حسرت تو به دلم موند این عروسه اذیتم میکنه خیلی اذیتم میکنه پسرم شده استخون متحرک منم هیچی نگفتم خودمم گریه میکردم هی میگفتم عیب نداره درست میشه(من نیاز به همصحبت داشتم دلمو خالی کنم) گفتم سرنوشت اینجوری شد منم تو این سن همسرمو از دست دادم نه شما به خواسته دلتون رسیدین نه من خوشبخت شدم حرف دیگه ای نزدم فقط از زندگیم گله کردم
الان خودتونو جای عروس اون خانم بزارید،من نمیخوام ناخواسته این دختر خانم از من ناراحت شن،نمیدونم چه حسی دارن من با مادرشوهرهرشون حرف میزدم(از دور نگاه میکردن) ولی من هیچ بدی ازشون نگفتم و گفتم که درست میشه عیب نداره کنار بیاین.
بنظرتون ناراحت میشن؟
امشب شب اول قبر شهیدِ منه،لطفا لطفا اگه امضامو دیدید براش دو رکعت نماز بخونید،علی فرزند حمید
ولی بعضی از زن ها فکر میکنن فردا خدایی نکرده زبونم لال ی بحث کوچیک بشه میگه ها ببین این آثار همون نشستن اس دو بهم زنی کرد شما لطفاً دوری کن ازشون خواهرانه گفتم چون دیدم از این طیف خانم ها
من ی مادرم ی زن که تمام دغدغه اش بچه اش امیدوارم هیچ پدرومادری امتحان نشه الهم صل ال محمدوال محمد و عجل فرجهم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من بودم از کنار این خانم بودن حذر میکردم. همیشه فاصله میگرفتم.
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...
اسم کاربریم! من نمیدونستم نمیشه عوض کرد وختی نوشتم حالم اصلا خوب نبود . خلاصه شد دیگه .حالا ک شده و نمیشه تغیرش داد برای پدرمادرم فاتحه بخون خداخیرت بده💚
اگه نمیخواستی عروسش حرفی زد یا ازت گله کرد بگو من اگه میخواستم قبل تو باهاش ازدواج میکردم ن الان پس منو از ذهنت بیرون کن
به چه چیز تو آنقدر وابسته شدم؟ به چشمانت که مرا نمیبیند😔؟ یا به قلبت که مال نیست💔 هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد🥲 وای از این عمر که با میگذرد، میگذرد 🙂
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...
باز چیزی واسه تعریفم داشتم نمیسوختم آخهبه قول مادربزرگم آدم عاقل منو تو جوب ببینه برنمیدارههر کی منو ...
اینطور هم نگو دیگه در حق خودت کم لطفی نکن
مامان شدن یعنی حالا دیگه تنها نیستی💕 و یه همدم کوچولو داری که کافیه دستتو بذاری رو دلت♥️ و کلی باهاش حرف بزنی و آروم آروم به آرامش برسی.🤩 مامان شدن یعنی نه ماه نچشیدن یک خواب آسان🤰، یعنی نصف شب بلند شدن که مبادا بد خوابیده باشی و نی نی ات🍼 یه وقت ناراحت باشه..عشق مامان خوش اومدی تو دلی مامانی دختر گلم❤️❤خدایا این لحظه های ناب رو نصیب همه اونایی که منتظرن بکن دامنشون رو سبز کن🤲☺️
من باشم فکرای خوبی نمیکنم فکر میکنم می خواستی مخ مادرشوهرمو بزنی البته ببخشیدا نظرمو گفتم
منم چنین حسی دارم،مظلوم نمایی و آخ حالا که من تنهام شمام راضی نیستین و هنوز چشمتون دنبال منه(مادر پسره)اگه میتونی از زندگیه پسرت بندازش دور! من عروست میشم
ببخش که رک گفتما.خودت گفتی بخونید و حس واقعیتون رو از حرفم بگید