رفتار زن بابام با بچه هام

همسرم اینقد ناراحته من بخاطر بابام همش هیچی نمیگم بخدا خیلی دلم شکسته که من سر سفره بابا خودم غریبم

پنجاه و خورده ای نه بچه دار نشد بعد هی میگه هرچی بچه ها تو رو میبینم خداروشکر میکنم بچه ندارم

بعد هی به بچه هام میکه مثرا میخوا بگه برو پیش باباجونی میگه برو پیش عمو بعد هی میگه ای وایی هی یادم میره بابات نوه داره ...من هر مشکلی با خودم داشت برام قابل درک بود ولی این حجم از عقده ای بازیاش نصبت به بچه هام خیلی برام سنگین

بعد جالب اینجاست هربار من میام اینجا بعدش زنگ زده به مامانبزرگم هی گفته وایی اینقد بچه هاش شیطونن اینقد اذیت کردن حالا من میخوام زنگ بزنم مامانبزرگم چجوری بش بگم که فکر نکنه میخوام یوقت دو به هم زنی کنم 

یا فکر نکنه من برا چهارتا دونه گیلاسمه...

بنظرتون به مامانبزرگم بگم واگذارش کردم به همون امام حسین که تو همچین روزایی هی یزره نکرد با ملایمت با بچه من رفتار کنه

ما سالی یبار گاهی دوسالی یبار بابام اینا بیشتر میان ما دوساعت فاصله داریم بخدا بابام یه ماهه هر روز زنگ زده پس کی میایی بعد که میاییم این اینجور میکنه بابام گاهی میبینه گاهی نه ولی من اصلا به بابام نمیخوام گلگی کنم چون اگه حس کنه من با ناراحتی رفتم خیلی ناراحت میشه میگه عیب نداره چون بچه نداره اینجوری میکنه حسودیش میاد..فقطم با بچه های من این کارارو میکنه...به مادر بزرگم بگم که باهاش صحبت کنه چون خیلی از مادر بزرگم حساب میبره ...

چرا بابام خیلی زنگ میزنه بیا میگم که نمیخوام باعث ناراحتی بابام بشم بابام جانباز وبدنش حساس نمیخوام غصه بخوره یوقت حالش بد شه برا همین پیش بابام اصلا بروی خودم نمیارم ناراحتم

اصلا تنها نمیزارمشون ولی اینقد دلم شکسته بخدا فکر نکنم هیچوقت بتونم حلالش کنم

گفتم به مادر بزرگم بگم که من واقعا تو این شب عاشورا دلم ازش خیلی شکسته و حلالش نمیکنم...چون ادم مذهبی شاید به خودش بیاد وبدونه که من ناراحت شدم میترسم اگه به‌خودش بگم جور دیگه ای به‌مامان بزرگم اینا بگه و اونا از من دلخور شن

پسرمم ازش متنفر میگه بهم میگه سوسک...و هی بم چش غره میره خیلی بدجنسه بلند بلند اینارو میگه پسرم که خودشم میشنوه واقعا یه زن پنجاه ساله با بچه هفت ساله نمیتونه بسازه چقد مسخره...پسرمم این حرکتاشو میبینه بیشتر باش کل کل میکنه و لجبازی و بی ادبیم میکنه درصورتی که جاهای دیگه خیلی مودب رفتار میکنه بعد این میره تازه پیش مامان بزرگم میگه بچش بی ادب اینجوری میگه اونجوری میکنه حرف گوش نمیده البته پسرم هر گز حرف زشتی نمیزنه دیگه نهایت بی ادبیش اینه زبون بش در میاره و حرفشو گوش نمیده یا میگه بش چقد بدجنسی

شایدم دفه ی دیگه گلگی کردم مثلا چجوری بگم چی بگم؟