امروز گفتم ی زنگ به پسرخاله ام بزنم
و بعد کلی صحبت یهویی گفت باید یک چیزی رو ازت بپرسم
گفتم بفرمایید
گفت من میشناسمت خانواده ام دوستت دارن خودمم دوستت دارم که فراتر از حس یک پسرخاله است و میخوام اول نظر خودت رو بدونم
منم گفتم خانواده منم دوستت دارن و فکر کنم میتونیم بیشتر همدیگه رو بشناسیم
بعد گفت پس بین خودمون بمونه
منم گفتم نه دوست دارم مامانم در جریان باشند
گفت چشم من فردا زنگ میزنم به خاله بهت اطلاع میدم هرطور که تو دوست داری
گفت من باتو میتونم ساعت ها حرف بزنم و خسته نشم و خیلی این راحت هست باهات صحبت کردن برام