دیدی وقتی با انگشت اشارت میزنی به پهلوی کسی یه کوجولو تکون میخوره
دیدم پسرم از سمت کمد انگار یکی باهاش اینکارو میکنه هی پهلوی راستشو جمع میکرد و دستشو هی میکشید انگار بخواد دستشو از کسی قایم کنه
خخخخخبببب
و هی اون سمتش که سمت کمد بود میکشید اینور که انگار به چیزی نخوره
من دیگه یواش یواش نگران شدم چون هر چقدرم صداش میکردم اصلا انگار منو نمیدید
میاید تاپیک آخرم از دست مادرم دارم روانی میشم بگید چکار کنم
ترسناک شد
روح عموشو دیده حتما
هی تکون میدادم پاهاشو هی اسمشو صدا میکردم اصلا انگار من نبودم
شروع کردم براش معوذتین خوندن دستاشو گرفتم بلندش کردم منو نگاه کرد با خجالت یه خنده ای بمن کرد سرشو کشید سمت بالش صورتشم فرو برد تو بالش که مثلا خجالت کشیده ازم
بسم الله
دوباره گذاشتم رو پاهام دوباره تکرار شد
سوره بقره رو روشن کردم گفتم انرژی فضا رو بالا ببرم
ولی دوباره نگاه میکرد پشت سرم و چشماش درشت میشد
بعد من سرمو میکشیدم ببینم داره منو نگاه میکنه یا نه میدیدم نگاهش همونجاس و تکون نمیخوره
خواب میدیده
