سلام من ۱۸ سالمه دخترم
پدرم از همه چی محدودم میکنه و من سر این مسئله خیلی ناراحت میشم
هر کاری میکنم یه عیب و ایرادی میگیره میخواد من فقط مثل ی مجسمه هیچ کاری نکنم
هیچ وقت هیچ جا وقتی اون باشه نمیتونم حرف بزنم نمیتونم هیچ کاری بکنم وقتی اون کارم باشه ولی وقتی اون نباه هر کاری عشقم بکشه انجام میدم مثلا انروز رفته بودیم بیرون داشتم عکس میگرفتم یه گل بابونه هم تو دستم بود بعدش
ازم عصبانی شد و گفتش که نباید عکس بگیری اخه چرا چرا یعنی احازه ی عکس گرفتم ندارم؟
تو هر کار من دخالت میکنه من فقط باید مثل یک مجسمه باشم نه حرف بزنم نه چیزی بگم نه حرکتی از خودم نشون بدم نه هیچی رو ارایش کردنمم خیلی حساسه
انروز فقط ی ریمل زده بودم ولی عصبانی شد منم رفتم پاک کردم من خیلی میترسم ازش یجوری که وقتی باهاش چشم تو چشم میشم گریم میگیره اینقد که میترسم
پدر من خیلی ادم سمیه من از پدرم متنفرم
میخوام شوهر کنم امیدوارم دیگه زندگی ارامش بخشی داشته باشم
اونروز دختر عموم با ی پسر چت میکرد که خونواده جفتمون فهمیدن بعدش همچی اومد سر من
اقا گفتم اون چت کرده من که چت نکردم بقران من حتی روحمم خبر دار نبوده ولی گفتن که نه تقصیر تو بوده پدرم اومد منو کتک زد با روسری که سرم بود منو خفه کرد گف تو میخوای ابروی منو ببری میری با پسر مردم حرف میزنی منم گفتم پدر جانم بخدا من حرف نزدم که اخه ورا میگی تقصیر منه چرا اخه گفت دیگه بهم نگی پدرم
بعدش داشتم خفه میشدم بعدش دیگه ولم کرد وقتی ولم کرد بعد کلی کتکمم زد بدنم کبود شده بود
وقتی رف بیرون قلبم تند تند میزد اصلا نمیتونستم نفس بکشم اب خوردم ولی هنوز ب سختی نفس میدادم اره من ی همچین پدری دارم
من خودم ادم ارومیم کاری ب کار کسی ندارم
ولی اره زندگیم اینجوریه ی دفعه خونه عمم بودیم عمم گفت خیلی دختر خوبی هستی پدرم جلو همه پسر عمه هام و پسر عمو هام و دختر عمه و عمو هام و بقیه ابروی منو برد گفت که خیلی دختر بدیه و کثافت و کثیفی مثل اون تو دنیا ندیدم بعد با خودم فکر کردم مگه من چیکار کردم مگه ارث پدرشو خوردم اینجوری بهم میگه بعدشم خیلی ناراحت شدم همیشه حرس میخورم و ناراحتم
پدرم ادم بد ذاتیه کلا ذاتش اینجوریه نمیدونه مهربونی یعنی چی کلا اینجوریه
من هیچ کاری نکردم لطفا نیاید بگید حتما تقصیر خودته خودت حتما ی کاری کردی نه من هیچ کاری نکردم من ی ادم مظلومم که ب اینجا پناه اوردم و درد دلمو پیش شما گفتم
میخوام ازدواج کنم بلکه ازین پدر نجات پیدا کنم
من همیشه ادم ارومیم و کاری ب کار کسی ندارم این فقط ی قسمت کوچکی بود که تعریف کردم از ظلم هایی که پدرم ب من کرده
وگرنه بخوام بگم تا صبح زیادن 💔🙂