هنوز از سهل انگاری و بی فکری هاش
اینکه بدون مشورت من خونه رو فروخت..
بعد ها بدون مشورت با من یه ماشین خرید که کلاه برداری بود و ماشین کلا جوش
همون ماشین رو انداخت کامل یطرفشو جوب و الان نصف قیمت هم ماشینو نمیخرن
سر همین ماشین گوشواره و انگشتر منو فروخت
هر چی میخوام میگه پول ندارم کابینتا داره سوسک میبنده
به تعمیرات خونه نمیرسه میگه خونه ی من که نیس خونه بابامه حیفه به اینجا پول خرج کنیم
کلا اصلا اون تو یه دنیای دیگه است من تو یه دنیای دیگه
هر روز دارم سرکوفت میزنم اینا رو هر روز دعوا داریم
چون واقعا نسبت به زنای فامیلمون فقط زندگی من اینطوریه خونه ی من اینطوریه شوهر من اینطوریه
همین داداشش از ارتش و نظام گرفته تا دکتر و بنا آشنا داره موقعیت شغلیش خوبه همیشه با زنش در مورد آینده صحبت میکنه در مورد دکور خونه جدید
فقط دوسال از شوهرم بزرگتره کاش شوهر منم یک ذره از عقل اونو داشت زندگیمون رو سروسامان میداد