همسرم همون روز پشیمون شد
با التماس و گریه های مادرش راضی شدم ببخشمش
از اون روزم شدید حواسم هست و دارم چکش میکنم چیزی ازش ندیدم اون خانومم بلاک کرده از همه جا
اما من نابود شدم این وسط
دختره رفت پی زندگیش شوهرمم دنبال زندگیشه و حضور من باعث شده روز به روز اوضاعش بهتر بشه
اونی که باخته منم با اینکه هیچ گناهی نداشتم
چند ماهه یادم نمیاد روزی بدون گریه شب کرده باشم
کلی دکتر و مشاور رفتم ولی مگه میشه تیکه های قلبو بهم چسبوند؟
الانم شوهرم تو راه کربلاست
بهش گفتم برو توبه کن از دلی که شکوندی
اون اصلا دوست نداره درموردش حرف بزنه انگار اتفاقی نیوفتاده کلا