خیلی خلاصه مینویسم در آخر تونستی دعا کن برام حداقل از شوهر آینده شانس بیارم🤍
از وقتی چشمامو باز کردم با خانواده پدری زندگی می کردیم پدرم همیشه ما رو کتک میزد من و برادرم و مادرم رو هر چی میگفتیم کتکش رو هم میخوردیم کلا عصبی بود تا اینجا که تعریف میکنم ۵ ساله بودم
مایلید ادامه بدم؟
بگو
مثلا یک نمونه اش رو بگم
تو کوچه چرخ و فلک می آورد یه آقایی اول پول دادیم همه بچه ها بازی کردیم بعدش آقاهه گفت همه دوباره رایگان سوار شن چون من اصرار کردم میخوام دوباره سوار شم
شبش تو خونه کتک خوردم البته وقتی مامانم بود خودشو مینداخت جلو نمیزاشت یا خودش کتک میخورد وقتی نبود مفصل کتک می خوردیم
خب بعدش؟
مادرم خیلی شبیه فرشته ها بود خوشگل و بی نقص خدا براش وقت گذاشته بود برعکس پدرم اصلا قیافه نداشت نه ظاهری خوب بود نه باطنی
میگن اخلاق مهمه اما پدرم نه اخلاقش رو داشت نه ظاهرش خوب بود
برعکس مادرم هم ظاهر هم باطنش پاک بود
خدا خواست و خونه ما از خونه مامانبزرگم جدا شد اینم بگم اون خونه رو بابام خودش ساخته بود که مامانبزرگم گفت باید با من تقسیم کنی نصفش رو داد به مامانبزرگم نصفش رو خودش برداشت خونه خرید
عزیزم بمیرم چرا اخه
لایک کنید لطفا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
57 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
