یه هفتس مثل دیونه ها شدم شبا خوابم نمیبره کارم شده گریه همه ی زندگیمو تباه کرد حسرت همه چی به دلم مونده از وقتی باهاش بودم تا الان نذاشت نفس راحت بکشم همش دعوا همش توهین جدیدا کتکم هم میزنه انتظار داره بهم بی احترامی کنه و من چیزی بهش نگم و در مقابلش سکوت کنم همه ی روزای قشنگ زندگیمو خراب کرد روز عروسیم منو به گریه انداخت دوبار با اشک وارد تالار شدم کل دوران بارداریم ولم کرد نشد یه بار منو ببره دکتر همش تنها با شکم بزرگ و گرمای تابستون اونم تو خوزستان با پای پیاده میرفت اینطرف و اونطرف ماشین تو پارکینگ بود و خودش جلو کولر لم میداد یه بار هم دلش برام نسوخت میگفت گناه داره بزار یه بار همراهش برم حتی نمی تونستم درست راه برم میلنگیدم