ولی من اگه شوهرم ی روزی بگه قید پدرو مادرتو بزن من بخاطر زندگیم و بچه هام میزنم..زندگیما خراب خراب نمیکنم بچه هامو اواره نمیکنم بخاطر ی تصمیم عجولانه یا بچه گانه..چون احتمالش هست مرد بعدازمدتی این شرط راورداره بگه بروپیش خانوادت.
ببین من اینکارو قبلن کردم من ۱۵ سال ازدواج کردم اوایل گفت دوهفته یبار میتوتی ببینیشون گفتم باشه دوباره گفت ماهی بار گفتم باشه دوسال پیش گفت هر سه ما یبار زنگ بزن به من بگو اجازه دارم برم خونشون گفتم باشه پارسال گفت من اصلا دوست ندارم بری خونشون اصلا بی هیچ دلیل من ازشون خوشم نمیاد تو یا با من زندگی کن یا قید زندکیتو بزن گفتم باشه یکسال نزاشت برم تا پدرو مادرم کلی ازش خواهش کردن گفت باشه هر ۴ ماه یبار فقط یه روز گفتم باشه الان میگه نمیشه که من پول در بیارم تو بخوری اگه بخوای بمونی من خرجت کنم باید کلا قیدشونو بزنی هرچه طلاهم داری حق استفاده ازشونو نداری هرچی هم من گفتم میگی چشم تا بهت اجازه بدم تو خونه من بمونی میگه تمام این خونه و ملشین من کار کردم بدست آوردم تو حقی نداری این حرفا برای یه روز دوروز نیست ۱۵ سال داره با من این کارو میکنه
ببین ۱۵ سال ما زندگی کردیم اون رفت پول درآورد منم خرج نکردم تا پول جمع بشه دوتا خونه خرید ماشین خرید پس انداز کرد من اگه طلا خریدم گذاشتم کنار برای آینده الان اون منو از خونه بیرون کرد میگه تمام اینارو من تنهایی بدست آوردم ومنو با یه بچه و حتی اجازه نداد لباس بردارم گفت لباسارو من با پولم خریدم منو انداخت از خونه بیرون
موندم چجوري دووم اوردي ولش كن اين مرتيكه رو
خونه بابات بموني ده هزارتا هم حرف پشتت باشه بهتر از اينه با يه ادم تيمارستاني زندگي كني ١٥سال زندگيت و سياه كردي به فكر بقيه زندگيت باش اين ادم همجوره بدرد نخور بودنشو نشون داده
والا شوهر من خدایی نکرده ی روز به شوخی بگه قید خانوادت و بزن اون روز آخرین روز زندگی مشترک مون هست یعنی چی خانواده یعنی پدر مادر هرکس نیستند که آدم قیدشونو بزنه اینهمه زحمت کشیدن بزرگمون کردن خون دل خوردن من خودم مادرم فکر اینکه شوهرش دخترم بگه حق نداری بری پیش خانواده ت عذاب اوره ی شوهر دیگه ولش میکنم برامم مهم نیست لنگه چیز مرد نیستم که
ولی من بخاطر زندگیم تاحالا ده بار با خانوادم قطع ارتباط کردم که زندگیم خراب نشه شوهرم راننده جاده بود خدا شاهد من هفته به هفته تنها توی خونه بدون دیدن حتی یه نفر سر کردم تنهایی بچمو بردم دکتر تنهایی مریضی کشیدم اون وقت به من میگه من رفتم توی جاده جون کندم تو که توی خونه خوش بودی پس هرچی بدست آوردم تنهایی بدست آوردم
دعا کن بتونم دل بکنم ایشالله که کسی تو این شرایط نباشه من یه دختر دارم دلم نمیخواست زندگی دخترم این طور باشه چی بگم یعنی خدا میبینه این چیزارو همش بهم میگن صبر داشته باش بابا من ۱۵ سال صبر کردم مگه عمر نوح دارم من
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
