صد عریضه عرض کردم خدمت تو بارها
نامه ی من را بخوان، از بین این طومارها
درد آب و نان ندارم؛ درد من دوری توست
التفاتی کن، نظر کن، سوی ما بیمارها
یک نگاهت میرساند سوی ما نور امید
یک نگاهت میتکاند از دلم زنگارها
من همیشه خاطرت را خواستم آقای من!
عاقبت من خیر میبینم از این اصرارها
دیدی، اما با بزرگی چشم پوشی کردهای
ما فراوان دیدهایم آقا از این رفتارها
دلخوشی ماست که از جانب اربابها
میرسد هر روز و شب روزی خدمتکارها
کاش بعد مرگ هم نامت نیفتد از لبم
تا سرانجامم شود چون میثم تمارها
شد شب سوم، دل ما هم خراباتی شده
وای از داغ خرابه رفتن دلدارها
(صد پسر در خون بغلتد گُم نگردد دختری)
حرف من را خوب میفهمند دختردارها
گفت میدانی چه بر روز رقیه آمده؟
دست بسته میروم در کوچه و بازارها
نان و خرما شامیان بر ما تصدق میکنند
خستهام از طعنهها و خسته از آزارها
✍ #رضا_تاجیک