ی جایی ایستادم ک نه راه پس دارم نه راه پیش
بریدم ...
باید برم جلو تا بدست بیارم چیزایی ک میخوامو
اختیار زندگیم دست خودم نیست و این من و دیوونه کرده
اعتراف میکنم واسه اولین بار حسودیم میشه ، به دوستام حسودیم میشه ...
افتادم تو ی تونل ک نمیدونم تهش کجاست به چی ختم میشه ولی هر چی میرم جلوتر تاریکتر
بنظرتون خدا حواسش هست بهم؟! پس چرا هیچکاری نمیکنه واسم؟! الان تقریبا ۲ سال و خورده ای ک من دارم آب میشم