2777
2789

سلام 

ببخشید یکم طولانیه ولی واقعا به کمکتون احتیاج دارم 

داستان از اون جایی شروع میشه که آبان سال گذشته مادرم فوت می‌کنه. بعد از یه دوره پنج ساله مریضی که باعث فلج شدنش شده بود، منم تو این مدت دست تنها پرستار مادرم بودم. واقعا دوران سختی بود و کلی به لحاظ جسمی و روحی عذاب کشیدم. زمانی که مادرم فوت کرد ما وسط بنایی خونه بودیم و بعد از فوتش کارای خونه رو نصفه و نیمه رها کردیم و مراسم ها رو گرفتیم. اینم بگم که مجردم و همراه برادرم زندگی میکنم و 28 سالمه. پدرم جدا از ما زندگی می‌کنه اما با هم ارتباط خوبی داریم و حمایتمون میکنه ولی چون از بچگی با مادرم نمیساختن تصمیم گرفتن به خاطر آرامش خونه از هم دیگه جدا زندگی کنن. پدرم همراه مادربزرگم هست. خلاصه که مشکل اصلی چیه؟

۳۶ روز بعد از فوت مامانم زمانی که مشغول تدارکات مراسم چهلمش بودیم خالم و پسر خالم از شهرستان اومدن تهران ، چون پسرخالم بیمار شده بود و باید میرفتن دکتر، ما تصمیم داشتیم به جای مراسم چهلم ، پولش رو به نیازمند بدیم و تهران یه مراسم کوچیک بگیریم. واسه همین خاله ها و دایی ها که شهرستان بودن دیگه قرار شد نیان، این خالم به خاطر مریضی پسرش ناچار شد که بیاد. خلاصه که بعد از گرفتن مراسم ، فرداش با خالم اینا رفتیم دکتر و تصورمون این بود که بیماری پسرخالم یه چیز ساده در حد سنگ صفراس اما متاسفانه بیماریش خیلی جدی بود جوری که از اون زمان که میشد اواخر آذر ماه تا همین الان درگیر بیماریش و بیمارستان ، یعنی هفت ماهه. حالا مشکل من بدبخت چیه این وسط؟ 

من درست بعد از فوت مادرم تا الان مجبور بودم پذیرای خالم اینا باشم. به خاطر این قضیه حتی بنایی خونه نیمه کاره مونده ، خونه هنوز کلید و پریز نداره، نقاشیش کامل نشده، کلی کار انجام نشده داریم، حتی کاور روی کابینت ها رو نکندم. پرده هامو نو خریده بودم اما بس که پنجره باز گذاشته شده سیاه و کثیف شده، وسایلم استفاده نشده کهنه شدن . تمام اینا به کنار من پنج سال از مادرم که فلج بود نگهداری کردم، مادرم تخت بیمارستانی داشت، ویلچیر حمام داشت. که بعد از فوتش رد کردیم رفت اما با اومدن خالم اینا همه این وسایل دوباره برگشت ، خونم شلوغه، کثافت از همه جاش می‌باره. کلی لوازم پانسمان و چمدون گوشه کنار خونس، خودم مریض شدم، عزادار مادرمم، غصه مریضی پسرخالم رو میخورم، به خدا تو این هفت ماه ده کیلو وزن کم کردم، شبیه اسکلت شدم، یه بار خودکشی کردم، روزی یه مشت دارو میخورم که بتونم شرایط رو تحمل کنم. دانشجوی دکترام و فشار درسیمم هست، این ترم آزمون جامع دارم باید مدرک زبان بگیرم از پروپوزالم دفاع کنم و همش استرس، پشت استرس ، این دو هفته ای که شرایط تهران ناامن شد دیگه کلی التماس خالم کردم که بریم شهرستان اینجا ناامنه. برگشتن شهرستان ، منو برادرمم هم رفتیم ولی زودتر برگشتیم. تو این دوران هفت ماهه که اینجا بودن، دختر خالم و شوهرش و دخترش هم به دوماهی از ترکیه اومدن خونمون، با خودش کلی وسیله آورده بود که مال مامانش بود و خونم شلوغ تر از قبل شد، جالبیش این جاست که روزی که داشتیم وسایل رو جمع میکردیم بریم شهرستان خالم با بردن وسایلش مخالفت می‌کرد و می‌گفت ما که برمیگردیم چرا وسایل رو جمع کنیم ولی دیگه به گریه افتادم که خاله می‌خوام خونه رو تمیز کنم تو رو خدا این لوازم که دخترت آورده رو ببر. اینا رو که اینجا لازم نداری، خلاصه که همه رو جمع کردم گذاشتم تو ماشین، اما تخت بیمارستانی و ویلچیر و لگن و این چیزا رو خالم گفت باشند چون برمیگردن، نمی‌دونم چطوری ازشون بخوام تهران خونه کرایه کنن، چون حداقل چند ماه دیگه شایدم یک سال دیگه کار داشته باشن و من دیگه توان مهمون داری و مریض داری رو ندارم 

فوت مادرتون رو تسلیت میگم 



شرایط شما خیلی سخت بوده و ان شاالله خدا بهتون اجر بده.


ولی بخاطر دیگران خودت رو اذیت نکن 


توسط یکی دیگه از خاله هاتون به خاله تون برسونین که شرایط اینو که تو منزل شما روند درمان رو ادامه بدن ندارین اگر هم رودر وایسی ندارین خودتون بهشون بگین.


اصلا هم معذب نباشین.

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

فوت مادرتون رو تسلیت میگم شرایط شما خیلی سخت بوده و ان شاالله خدا بهتون اجر بده.ولی بخاطر دیگران خود ...

به شدت رودربایستی دارم 

خالم خودش باید ملاحظه کنه 

به لحاظ مالی هم مشکلی برای کرایه منزل ندارم.

دخترش راحت برگشته سرزندگیش من اینجا دارم نابود میشم 

حق داری انشالله مشکل پسرخاله ت به زودی حل میشه از لحاظ مالی مشکل ندارن که بتونن خونه رهن کنن؟یا اصن ...

خیلی به بابام گفتم بیا یه دو روز خونه ما بمون جو خونه سنگین بشه شاید دیگه نمونن، گوش نمیده میگه زشته

فوت مادرتون رو تسلیت میگم شرایط شما خیلی سخت بوده و ان شاالله خدا بهتون اجر بده.ولی بخاطر دیگران خود ...

بعدم این که تمام فامیل از خالم میترسن و تقریبا قطع رابطن، کسی جرات نداره بهش حرفی بزنه

بعدم این که تمام فامیل از خالم میترسن و تقریبا قطع رابطن، کسی جرات نداره بهش حرفی بزنه

عزیز خدا رحمت کنه مادرتون رو معمولا شهرستانی ها وقتی کسی رو تهران دارن همین جورمیان وملاحظه نمیکنن من خودم همسایگی مون دیدم که حتی طرف پرتو درمانی کرده که اشعه مضر داشته ولی اومده خونه فامیلش تهران به نظرم شما ۵ سال مریض داری کردی واقعا دیگه ظرفیت تون پرشده واینکه خاله تون توان مالی داره بره خونه اجاره کنه اصلا بدون هیچ شرمندگی بهش بگو شما خودت رو در اولویت قراربده نهایت شما هم مثل بقیه با خاله قطع ارتباط بشی وقتی خودش ملاحظه نمیکن پس خودت به فکر باش

خدایا ما رو تو خیلی حساب کردیم 

عزیزم کاربرا هر راهی گفتن شما یه بهانه ای آوردی،اینجوزی نمیشه.بالاخره یه بار برای همیشه باید جرات پیدا کنی و ناراحتیتو مطرح کنی!۷ ماه زمان کمی نیست، شما خودت حرکتی نمیزنی و میگی خالم باید خودش بفکر باشه،خب الان اون بفکر نیست،اگه بود که ۷ ماه نمیموند و الانم قصد برگشت مجدد نداشت!بنظر من تنها راهش اینه که یا خودت مستقیم بگی یا کسی رو واسطه کنی!داداشت نمیگه؟آخه معمولا پسرا تو این موارد رک ترن و رودروایسیشون کمتره!

به نظرم شما بنایی شروع کن 

بعد زنگ بزن خاله 

بگو خاله جان من فعلا دستم بند خونس 

کارگر آوردیم 

سرو صدا و خاک و ....برای شما و پسر خاله جانم خوب نیست 

نزدیک خودمون برات دنبال خونه میگردم 

یک همچین چیزهایی بگو 

عزیزم کاربرا هر راهی گفتن شما یه بهانه ای آوردی،اینجوزی نمیشه.بالاخره یه بار برای همیشه باید جرات پی ...

میگم، بالاخره بهش میگم، برام دعا کن بتونم ، درسته گاو نه من شیر میشم ولی چاره ای نیست، این جوری پیش بره خودم میمیرم ، به خدا که پوست استخون شدم. همه استخونام زده بیرون. مغزم با خوردن داروهای اعصاب نابود شده دیگه درس خوندن هم برام سخت شده. 

میگم، بالاخره بهش میگم، برام دعا کن بتونم ، درسته گاو نه من شیر میشم ولی چاره ای نیست، این جوری پیش ...

من درکت میکنم عزیزم،منم مادرم بیماره و نیاز به مراقبت داره،فقط خدا میدونه شما تو اون ۵ سال چی کشیدی!تروخدا بفکر خودت باش ،شما خیلی جوونی حیفه خودتو اینجوری از بین ببری،خودتو بزار تو اولویت هر چه باداباد!

به نظرم شما بنایی شروع کن بعد زنگ بزن خاله بگو خاله جان من فعلا دستم بند خونس کارگر آوردیم سرو صدا و ...

الان همش زنگ میزنه پیگیر دکترای نیما باش که ما می برگردیم واسه جراحی ، بدبختی چون رشته خودمم علوم پزشکیه و پسرخالم تو بیمارستان دانشگاهم بستری میشه از این نظر ازم توقع دارند. دکترا میگن فعلا شرایط جراحی نداره بدنش ضعیفه ولی خالم زیر بار نمیره. ولی می‌خوام فردا که میرم بیمارستان بهش بگم که دکتر گفته فعلا نیارینش، بعدم بهش بگم خاله من دیگه قراره نقاش بیارم ، تو بوی رنگ اذیت میشید

من درکت میکنم عزیزم،منم مادرم بیماره و نیاز به مراقبت داره،فقط خدا میدونه شما تو اون ۵ سال چی کشیدی! ...

خدا مادر رو شفا بده. بله خیلی سختی کشیدم مادرم گردنش رو هم نمیتونست تکون بده، با شیشه شیر بچه بهش مایعات میدادم، پوشکش میکردم ، هر شب حموم می‌بردمش، الان که یادم میاد قلبم تیر میکشه، مامانم فقط ۵۴ سالش بود که فوت کرد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792