یعنی کم کم دارم دیوانه میشم از دست شوهرم
شاغلم.
پای خرج کردن برسه، ما میشیم یه خانواده مدرن که زن و مرد هردو با هم توی مخارج مشارکت دارن (هرچند مشارکت مرد یه ذرررره بیشتره)
پای کارای خونه که برسه، میشیم یه خانواده سنتی که مرد باید پاشو بندازه روی اون یکی پاش، استراحت کنه و زن هم تمیزکاری و آشپزی کنه
قبلا فقط زیاد کمک نمیکرد، الان علاوه بر اون، یه کاری هم میتراشه برا آدم. چمیدونم مثلا وقتی میخواد یه چیزی از کمد برداره، ۱۰ تا چیز دیگرم میزنه بریز و بپاش میکنه و ول میکنه میره. و کلی مثال دیگه.
نگید صحبت کن که اصلا فایده نداره.
هم سعی کردم با سیاست و محبت تو رفتارم جوری باشم که خودش عادت کنه با علاقه یه کم کمک کنه
هم وقتی سیاست اثر نداشت، باهم توی فضای آروم و منطقی صحبت کردیم راجع به این قضیه. نتیجش هیچی نبوده. ته تهش میگه من بدم میاد ازم توقع بره که کمک کردنو به شکل روتین انجام بدم. دوس دارم هروقت حس و حوصلشو داشتم با دل خودم کمک کنم!
خب این به چه درد میخوره! اومدیم و تو سالی دو بار بیشتر حسشو نداشتی.
و یا اینکه وقتی من کمک نیاز دارم کاری نمیکنی و صرفا بر اساس حس و حوصله خودت بعدا کمکی کنی چه ارزشی داره!
چیکار کنم با این مرد آخه