من الان یه ساله که عقدم و تو این یه سال شاید سه چهار بار رفتم خونه مادرشوهرم اونم توی مناسبتا و مثلا تولد اینا، همسرم هرهفته میاد خونه ی ما برای شام، ولی من یادم نیست آخرین بار کی رفتم، مادرشوهرم اصلا به کتفشم نیست که مثلا بگه فلان روز بیا خونه ما، حتی با دختراشم همینه، تو این سه چهار باری هم که رفتم همش گفته همه چی گرون شده و مرغ و گوشت فلان تومن شده و لقمه هامو شمردن و هیچ وقت نتونستم یه لقمه راحت کوفت کنم، در حالیکه وضع مالیشون توپه، مادرشوهرم خودش حقوق بگیره، پدرشوهرمم بازنشسته هست و خودشم مغازه داره و الانم کار میکنه، اجاره و هزینه ی اضافه هم ندارن، ما خودمون الان باید پول جمع کنیم که بریم سر خونه خودمون ولی مادرشوهرم حتی هزینه ی دکتر و مسافرتشم از همسر من میگیره حتی برای خونش مرغ و گوشتشم ما میگیریم و خودمون نمیخوریم، تازه همیشه هم به پسرش گلایه میکنه که عروسم یه زنگ نمیزنه حال منو بپرسه
دارم دق میکنم از دستش چیکار کنم؟
شوهرمم چون خونه ی پدرش احساس دِین میکنه یجورایی داره به اونا رشوه میده که اینو تو خونشون راه بدن